خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 154

سه شنبه بعد از ظهر خونه یکی از دوستام دعوت بودم ... از صبح که بیدار شدم یه مشکلی برام پیش اومد که خیلی نگرانم کرد حالا شاید توی یک پست رمز دار نوشتم ... اینقدر استرتس گرفتم که نگو ... بعد رفتم دکتر  وقت گرفتم و دوباره برگشتم خونه ... دوباره پاشدم رفتم سر راهم هی مغازه ها رو نگاه کردم چون تولد یکی از دوستام هم بود و باید براش کادو می خردیم ... سر را یه مغازه پیدا کردم که مانتو داشت و مانتو های تک سایز و تک رنگ و با قیمت های فوق العاده عالی که باور کردنی نبود مثلا 10 تومان و 14 تومن و 18 تومن و ...  

اما گفتم اول بزار برم دکتر بعدش دوباره می رم اونجا رو می بینم ... رفتم دکتر و آزمایش نوشت و گفت احتمالا به خاطر اینکه تیروئیدت کم کار بوده و قرص نخوردیه !!! اما به هر حال آزمایش نوشت که ببینه تیروئیدم چقدر کم کاره  

صبح امروز هم با یاشار رفتم آزمایش دادم و دوباره اومدم خونه تا سه شنبه دوباره ببرم پیشش  

برگشتنی رفتم اون مانتو فروشیه چقدر هم شلوغ شده بود ... چون تازه باز کرده بود اتاق پرو هم نداشت و می گفت مانتو رو ببرین اگر اندازه نبود پس بیارین ... خلاصه منم دو تا مانتو بر داشتم یکی بنفش و یکی هم کرم ... توی راه هم به یکی از دوستام زنگ زدم و تشویقم کرد که برای کادوی تولد برای دوستم مانتو بخرم ... خلاصه اومدم خونه و سریع مانتو ها رو تنم کردم اون بنفشه اندازم بود اما اون کرمه بزرگ بود ... مانتو دوستم هم به نظرم براش تنگ بود . دوباره برگشتم اونجا و مانتو دوستم رو عوض کردم و از اون مانتو کرمه هم سایز کوچیکترشو برداشتم و اومدم خونه ... اینقدر از صبح استرس داشتم اصلا حوصله ی مهمونی رو نداشتم ... ساعت 5 کم کم حاضر شدم و موهامم بالا بستم ساده ی ساده و آرایش کردم و یاشار هم اومده بود خونه منو رسوند ... البته خیلی نزدیک بود اما خب دیگه حوصله نداشتم خودم برم .  

مهمونی هم بد نبود . موقع برگشتن دوباره دوستام گفتن ما رو هم ببر اونجا ... سر راه رفتیم اما چشمتون روز بد نبینه اینقدر شلوغ شده بود که نمی شد چیزی ببینی و همسر یکی دیگه از دوستام هم رسیده بود نشد ...  

اما دیروز دوباره با همون دوستم که براش مانتو خریده بودم رفتیم و اینبار اتاق پروش آماده بود و به جای اون مانتو کرم یه مانتو سرمه ای برداشتم که البته گرون تر بود ... اما خب فکر کنید با 38 تومان دو تا مانتو خوب خریدم !!! 

نظرات 4 + ارسال نظر
مروا پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:47 http://mirabelleplum.persianblog.ir

وای یلدا جونم از کجا مانتو خریدی؟
من که یه مانتو اونم تو حراج خریدم 65 هنوزم که هنوزه عذاب وجدان دارم
راستی دکتر که رفتی چی شد ؟چیز خاصی نبود که؟

یه مغازه تازه باز شده !!! اگر خواستی آدرسشو بهت بدم
باید جواب آزمایشمو ببرم تا بعد بگه بهم !!!

نانا پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 19:35

چه عالی خریدی
ایشالا که مشکل خاصی نباشه و حل بشه عزیزم:*

آره خیلی ... کلی هم الان خوشحالم از این خرید
ایشالله

خورشید خانوم جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 00:01 http://marja-n.blogfa.com/

خیلی روان و صمیمی می نویسید..درود بر شما

ممنون از لطفتون

آزاده شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 http://bekasinagoo.persianblog.ir/

مبارک باشه به سلامنی و خوشی بپوشی
امیدوارم چیز خاصی نباشه

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد