خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 180

سه شنبه امتحان داشتم ، آخه این ترم برای اولین بار ترم تابستونی گرفتم که ترم دیگه واحدهام کمتر از 24 بشه همه رو هم نیاز بگیرم ، بیشتر آزمایشگاه هام مونده و باید حتما هم نیاز بشن . 

سه شنبه اینده هم امتحان دارم .... و بعدش هم باید گزارش کارآموزیمو آماده کنم  

یاشار هم امتحان داره شنبه و دوشنبه و داره درس می خونه البته اگه این شرکت و شرکتیان بزارن این پسرک من درس بخونه ... اینقدر رو اعصابش رژه می رن که خدا می دونه ... فقط من نمی فهمم چرا می مونه تو این شرکت هر جا بره براش کار هست ها اما همش دلش نمیاد چون همه ی نم افزارهای اینجا رو نوشته و یه جورایی مثل بچه هاش می مونن ، دلش نمیاد بده دست کس دیگه ای ... خلاصه که اعصاب نداره ،همش فشارش هم پایینه ...  

دوشنبه و سه شنبه رو نرفتم مدرسه و چهارشنبه که می خواستم برم خبر دار شدم که قراره اسباب کشی کنیم . کلا قرار بود محل مدرسه عوض بشه ، همه ی وسایل هم جمع شده بود و مدرسه ی جدید در حال رنگ آمیزی و نوسازی بود . خلاصه چهارشنبه هم نرفتم البته شاید خانوم مدیر بدش نمی اومد که برم یه کمکی بدم اما من بهتر دیدم از اول خودمو تو اینجور کارهای ( خر حمالی ) دخالت ندم و سنگین و رنگین باشم .  

خلاصه که چهارشنبه هم نرفتم و چون روز قبلش حالم خیلی خوب نبود فکر کردم درس نخونم و به کارهای خانومانه برسم . یه لیست تهیه کردم از کارهایی که باید می کردم و این شد که به قول مامان سیندختی خونمون بوی زندگی گرفت و یخچال که خیلی وقت بود باید تمیز می شد تمیز شد و بعدش هم جارو و گردگیری و ...  

خیلی وقت بود به گل هام نرسیده بودم ، کلی برگ زرد داشتن و گل های خشک شده ... خیلی حالشون بده دلم می سوزه براشون . خلاصه که رفتم براشون مایع تقویت کننده مخصوص خریدم و بهشون دادم ... خدا کنه حالشون خوب بشه  

یه اتفاق خیلی خوب هم اینکه فردا صبح ساعت4 خواهرم میاد و فکر کنم حداقل 3-4 ماهی باشه ...  

فردا صبح می رم اونجا و یاشار چون امتحان داره نمیاد ... می دونم اصلا بهم خوش نمیگذره ، با اونکه دلم می خواد پیش خواهرم باشم اما شاید به خاطر یاشار زود برگشتم ، طاقت دوری اونم ندارم خب ... اونم وقتی امتحان داره و حالشم زیاد خوب نیست ... 

تا بعد ...

نظرات 3 + ارسال نظر
ناهید کوچولووو جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:56

ما هم مدرسمون چند ماه دیگه ، به محله ی دیگه نقل مکان میکنیم ، اما مدیر زرنگ ما گفته ، هر کسی وسایل کلاس خودش رو جمع کنه !

نمیشه نرم افزار ها رو قفل بگذار و یه قرارداد با شرکت ببنده که در صورت تعمیرات یا .. خودش به عهده داشته باشه ؟

پیشاپیش چشمتون روشن بابات اومدن خواهرک .

ما هم خودمون وسایل رو جمع کردیم ... اون روز دیگه کامیون اومده بود وسایل رو می برد ... یعنی وسط سال تحصیلی جا به جا می شین ؟!!!
نمی شه قفل بزاره ... چون اون نرم افزار ها اینترپرایز ( یعنی در قالب یک شرکت بزرگ ) نوشته شده و برای هر جایی باید تغییراتی بکنه و در واقع به عنوان کارمند شرکت اونها رو نوشته و حقوق دریافت کرده

زری سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 18:42

سلام آجی یلدا خوبی فدات؟
خیلی ذلم برات تنگ شده بود چند ماه بود نبودم ولی الان اومدم با حالی که ۱ ماهه عمه شدم و ۹ ماه دیگه انشالا خاله ی ۳ یا ۲ تا فینگیل میشم انشالا.یلدا جون انشالا همیشه خوش و خرم و سلامت و در ژناه خدا سلامت و خوشبخت باشین.یلدا جون کداتو به منم بدهاااا یادت نره آجی جون
بوس بوس بوس

جوجو شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:19

سلام یلدایی؟خوبی؟
امتحانا بر وفق مراد بود؟!
ایشالا که اقا یاشار زودی خوب شه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد