خب دومین سری از تعطیلات تابستانی ما شروع شد ... و بعدش دیگه بدو بدو های شروع سال تحصیلی جدید !!!
دیروز با یاشار رفتیم کلی خرید مایحتاج خونه که امروز همه رو جمع و جور کنم ... تره بار هم باید برم ... عاشق روزهای بعد خریدم ... در یخچالو که باز می کنی پر از خوراکیه و حق انتخاب داری که چی بخوری ... آخرای ماه که می شه و یخچال خالی می شه اعصابمو خورد می کنه ... تنبلیم هم میاد خودم برم خرید ...
از صبح که پا شدم کمد رخت خواب ها و کمد دیواری رو مرتب کردم ... یه روتختی داشتم که روکشش رو در آوردم و باید براش روکش بدوزم با دو تا کوسن کوچولو ... اما هنوز نرفتم دنبال پارچه ... ابر هم خریدم که دستگیره و از اینجور چیزها بدوزم ...
مامانم و بابام رفتن شمال برای معامله یه زمین ... یعنی واقعا ممکنه بشه ... تا حالا صد بار رفتن نشده ... قرار بوده یه زمین بخرن که توش چیز میز بکاریم ... مثلا توی یه روستا باشه ... من بی صبرانه منتظر اون روزم که یه جایی توی یه روستا داشته باشیم و هی بریم وسط دار و درخت و هی چیز میز بکاریم ... کاش این بار بشه !!!
منم بعد از خرید با انگیزه در یخچالو باز میکنم
خیلی عالی میشه آدم یه جای دنج و آروممممممممم مکان داشته باشه
انشاا... جور بشه
ایشالا این بار یه زمین کوچولو بخرین و برین توش میوه و سبزی خوردن بکارین.خیلی کار جذابیه خدایی
مرسی زهرا جون ... واقعا کار جذابیه !!!