نصفه و نیمه خیاطی کردم اما باید نوار اریب می خریدم و پارچه ... اما پولام تموم شده ... باید صبر کنم ... یاشار هم که مطابق معمول با محل کارش مشکل داده و حق هم داره بعد از 40 روز هنوز حقوق ندادن و تازه ادعاشونم می شه و حق به جانبن ... یاشار هم که حساس ... اعصابش خورده و بعدش هم معدش درد می گیره و ...
یکم طرح درسامو کامل کردم ... یه سری به دانشگاه زدم بلکه بتونم مدرکمو بگیرم و مطابق معمول رییس نبود و فقط تونستم یه نامه بگیرم !!! حالا همونم غنیمته
یکم هم مشغول خانه داری و بشور و بساب بودم و در همین راستا کلی بادمون سرخ کردم و یه غذای خوشمزه هم درست کردم برای یاشار چون درخواست کرده بود !!!
عکس غذای درخواستی یاشار
به به خانوم هنرمند..بووووس
گوشت و پنیره؟
بوووووووووووووووووووووووووووس
اوهوم
سلام یلدا خانوم
من حدود دو ساله ک دارم این وبلاگ شمارو میخونم ولی تا حالا هیچ کامنتی نذاشتم.اون اوابل که داشتم داستان آشنایی و مقدمات ازدواجتون رو میخوندم هنوز با همسرم دوست بودیم و شب ها از هم دور بودیم بخاطر همین من با کامپیوتر محل کارم داستانتون رو سیو میکردم و شبا براش میخوندم و کلی باهاتون همزاد پنداری میکردیم چون خیلی شبیه داستانای زندگی ما بود.ما هم تو دانشگاه آشنا شدیم و بعد سه سال دوستی با کلی مشقت و سختی تونستیم بدو ذره ای حمایت پدر و مادرم با هم ازدواج کنیم و حتی یک ریال هم کسی کمکمون نکرد و الانم 13 ماهه که عقد کردیم و احتمالا تا آخر سال میریم سرخونه زندگی خودمون.
ماجراهای این روزای زندگیتون داره یه پیش زمینه ای برای زندگی آیندمون به من میده و واقعا برام زیباست وقتی میبینم با وجود درآمد کم خودت و شوهرت انقدر عاشقانه کنار هم زندگی میکنید.
خواهش دارم بیشتر از مسائلتون برامون بنویس تا ماهم از تجربیاتتون استفاده کنیم.
لحظاتی پر از عشق براتون آرزو دارم.
امیدوارم روزهای خوب و قشنگی در پیش داشته باشین ... عشق مثل یک گل می مونه خیلی زیاد نیاز به مراقبت داره
به به
چه غذای خوشمزه ای
درست می کنیم :))
کجایی یلدا جان، جرا مطلب جدید نمیزارى، دلم برات کوجولو شد
چشم میام سارا جان