خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 207

مدرسه که می رم بچه ها گاهی از روی مهربونی و محبت زیادی سفت بغلم می کنن و چون قدشون کوتاهه دقیقا دلمو بغل می کنن و من هی باید مواظب باشم که حلقه ی دستاشون تنگ تر نشه ... یا یهو از دور بدو بدو میان تا خودشئنئ به من برسونن و بغلم کنن و خب ممکنه یهو یه برخورد تند و تیز رخ بده این وسطا ... خلاصه که چندین بار هی همکارام و مدیر های مدرسه ها بهم گفتن که مواظب باش و از این حرفا ... البته منم خیلی مراقبم و تا می بینم یکی محبتش گل کرده حواسم هست که می خواد چیکار کنه ... 

خلاصه که امروز توی یکی از این مدرسه ها با بچه های اول دبستان کلاس داشتم یکیشون یو اومد از پشت سفت بغلم کنه ... بهش گفتم منو خیلی سفت بغل نکن دلم درد می گیره ... یکی دیگه از بچه ها یهو یه نگاهی به شکم من کرد و گفت خانوم شما حامله اینننننننننننننن؟ ( همینطوری کشدار ) منم گفتم آره !!! خلاصه دیگه ولوله ای به پا شد ... گفتم بهون حالا به کسی نگین پیش خودتون بمونه ... در آن واحد کل کلاس که پر شد هیچ به محض خوردن زنگ تفریح کل مدرسه خبردار شدن ... 


عکس العمل هاشون اما خیلی جالب بود ... می اومدن و خیلی آروم دست می کشیدن رو شکمم و گاهی آروم بوسش می کردن ... پرسیدن دختره یا پسر ... بعد براش اسم پیشنهاد می دادن ... یا از خاطرات نی نی داشتن مامانشون می گفتن ... یا اینکه کاش مامان منم نی نی داشت تو دلش ... یکیشون گفت اگه نی نی دارین تو دلتون پس چرا اومدین مدرسه ؟ ... گفتن هر وقت دنیا اومد تروخدا حتما بیارینش مدرسه و ... 

دوست داشتم عکس العمل هاشون را ... به نظرم از بچه های اول دبستانی بعید بود ... اما اصولا دخترها همیشه با مادرهاشون همزاد پنداری می کنن و عروسی و حاملگی و ... اینجور چیزها رو خیلی دوست دارن !!!

نظرات 4 + ارسال نظر
ادویه / ریحان یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 19:46 http://two-continent.blogfa.com

یلدا مهربونم خیلی وقت بود فرصت نکرده بودم اینجا رو بخونم
از صمیم قلب اومدن نی‌نی رو تبریک میگم
ایشالا که قدمش سرشار از خیر و نیکی باشه برای زندگیتون
خیلی خوش‌حال شدم
دعا کن زندگی ما هم سر و سامان بگیره و ما هم نی نی دار بشیم.

ممنون دوست قدیمی من ...
حتما شما هم به زودی به همهی آرزهاتون می رسین

سارمونلا دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 09:24 http://khaterestan.persianblog.ir

سلام عزیزم.بعد از مدتها فرصت خوندن وبلاگگت رو پیدا کردم و واقعا سورپرایز شدم.تبریک میگم عزیزم.خیلی غیر منتظره بود.بهترینها رو برات ارزو میکنم گلم
کاشکی ما هم بتونیم این تصمیم رو بگیریم(با اون قلب مهربونت برای ما هم دعا کن)

مرسی دوستم
حتما
امیدوارم که خدای مهربون به زودی زود به دل شما هم بندازه ... واقعا تصمیم سختیه

لبخند دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 12:05

خوب آدم معلمش باردار باشه باحاله.

حوا پنج‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 00:03

عزیزم!
چه پست ناز و لطیفی بود این پست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد