خب دیروز یه سفره ی پارچه ای دوختم ... از وقتی بر گشتم خونه تا ساعت 6 که یاشار بیاد داشتم می دوختمش . دورش هم نوار اریب آبی دوختم و روی هم رفته خوب شد ... فقط یه بار سوزن چرخ خیاطی شکست و خدا رحم کرد نرفت تو چشمم ...
شب هم که قرار بود بریم خونه ی پدر شوهر چون تولد برادر شوهر بود . رفتیم و بازی کردیم و کیک خوردیم
برادر شوهرم یه پازل خریده بود خیلی وقته پیش البته پازلش جنسش خیلی خوب نیست بعد نتونسته بود درستش کنه . حالا داده من براش درست کنم . کلی هم یاشار سر همین غر زد که چرا ازش گرفتی . می گم بابا جون خودم دوست داشتم درست کنم . تو که می ری سر کار من خونه تنهام لا اقل یکم بازی کنم .
بنابر این پروژه ی امروز پازل می باشد .
وای پازل خیلی خوبه
مامان سپهر هم عاشق پازله کلا هر جا بریم پازل براش میگیره
منم دوس دارم اما فضاش رو ندارم
فقط بدیش اینه که پازلش خیلی خوب نیست آدمو اذیت می کنه