پنج شنبه رو که کلا خونه ی عمه ام بودیم و دیر وقت شب اومدیم ...
جمعه از صبح که از خواب بیدار شدیم شروع کردیم به کار کردن باید یه سری از کارها رو تا شب تحویل می دادیم ...
بعد از ظهر هم هی خواهرم زنگ می رد که بیاین اینجا ... خلاصه آخرش ساعت حدوادی ۷ رفتیم خونهی مامانم اینها و از اونجا رفتیم درکه و شام خوردیم ... من که مطابق معمول همیشه دیزی خوردم ... خیلی هم خوشمزه بود و همه ی اونهایی که چیز دیگه ای خورده بودند پشیمون شدند ...
امروز هم از صبح بیدار شدیم و داریم کار می کنیم ... یاشار هم نرفته سر کار که این کارها به یه جایی برسن ...
بعد از ظهر هم باید بریم برای مراسم سوم !!!
فردا هم یاشار نمی ره سر کار ... احتمالا تا ظهر کار می کنیم و بعدش ناهار می ریم خونه ی بابام ... و بعد از ناهار پیش به سوی فرودگاه امام خمینی و .... خواهرم می ره و معلوم نیست دیگه کی ببینمش
از دوشنبه هم که باید برم سرکار و روز از نو روزی از نو ...
سلام دوست من.وبلاگ زیبایی داری.به من هم سر بزن.اگه دوست داشتی تبادل لینک کنیم،منو با عنوان زیر قرار بده بعد خبرم کن تا منم تورو لینک کنم:
.•:*`¨*:•. اتاقک .•:*¨`*:•.
سلام دوست عزیز
وب سایت MyTheme.ir (قالب من) گرافیک منحصر بفرد و بسیار جذابی برای قالب های رایگان وبلاگ در همه موضوعات و زمینه ها ارائه داده. اگه می خوای وبلاگت جذابیت زیادی واسه بازدید کنندگان داشته باشه پیشنهاد می کنم حتما یه سر بزن قالب ها رو ببین و انتخاب کن. موفق باشی
سلام دوست عزیز وبلاگ خوب و مفیدی دارید . امیدوارم همیشه به روز باشی
به سایت منم بیا
www.it2.ir
منتظرم دیر نیای
Yahoo ID : binalod2006
یلداااااااااااا
دارین خونه تکونی میکنید؟؟؟؟
سلام ... [لبخند]
مطلب جدید نوشتم ...