این روزا که دنبال دکتر خوب و یه جای خوب برای غربالگری و سونوگرافی و ... می گشتم اطلاعات نسبتا خوبی تو اینترنت پیدا می شد ... اما بازم من یه سوالایی داشتم که جوابشون نبود ... گفتم خورد خورد بنویسمشون شاید یه روزی به درد کسی خورد ...
برای غربالگری اول که یه آزمایش خون هست که سه تا فاکتور را در خون مادر بررسی می کنه و بعدش هم یه سونوگرافی هست که توی اون اندازه ی مایع پشت گردن جنین ، اندازه سر و وجود تیغه ی بینی را بررسی می کنه و البته چیزهای دیگه ای رو هم چک می کنند توش مثلا مثانه و تعداد ضربان قلب و اندازه ی قد جنین و جفت و ... خیلی بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که آزمایشگاه نیلو ، نسل امید و بیمارستان مهر و بیمارستان صارم خوب هستند ...
این بین نیلو فقط آزمایش خون را انجام می ده و برای سونو می فرسته یه جای دیگه که اونجای دیگه روی در و دیواراش نوشته قبل از هفته 16 جنسیت جنین را سوال نکنید ...
بیمارستان مهر هم یه خانم دکتر خیلی خوبی داره که سونو را انجام می ده به اسم خانم دکتر الماسی فقط مشکل اینجاست که بیمارستان سمت زرتشته و توی طرح و البته اینطور که شنیدم معطلی زیادی هم داره !!!
بیمارستان صارم کارها رو خوب و به موقع انجام می ده و ظاهرا خیلی معطلت نمی کنه اما سمت غربه توی شهرک اکباتان و من سمت شرقم و خیلی بهم دور بود !!!
پس من نسل امید را انتخاب کردم که از نظر تجهیزات و کیت های آزمایشگاهی خیلی عالیه و مورد تایید همه ی دکتر ها هست و یه آقای دکتر خیلی معروف و ماهری برای سونوگرافی داره به نام دکتر طهماسب ...
اما علت اینکه برای سونوهای بعدی هرگز اونجا نمی رم اینه که من ساعت 3:45 وقت داشتم و تقریبا حداودای 9 شب کارم تموم شد و این یعنی یه عالمه معطلی و خستگی و از همه بدتر اینکه همراه را به هیچ عنوان حتی تو سالن انتظار سونوگرافی هم راه نمی داد و فکر کنید شما تو سالن بالا و بابای بچه تو سالن پایین اونم اینهمه ساعت !!!
از هزینه ها بگم که سونوی ان تی و آز غربالگری اول حدودا 290 بود که توش یه مشاوره ژنتیک هم داشت و 35 تومانش مربوط به اون بود که به نظرم خیلی به درد نمی خورد و فقط الکی وقت و پولت هدر می رفت مگر اینکه واقعا مشکل خاصی در خانواده وجود داشته باش از قبل
غربالگری دوم فقط یک آزمایش خون هست که اینبار 4 تا فاکتور خونی مادر را بررسی می کنه ... برای اون هم بهتر بود برم نسل امید چون معمولا توصیه می شه آزمایش اول هر جا انجام شده دومی هم همون جا انجام بشه که کیت ها یکسان باشند ... روز 9 فروردین ساعت ده صبح رفتم برای آزمایش و یک آزمایش خون ساده که تو آزمایشگاه مسعود در شلوغ ترین زمان ممکن 20 دقیقه طول می کشه ، یک ساعت و نیم طول کشید و خانم های مسوول آزمایش به جای انجام کارها درباره سفرهای نوروزیشون با هم حرف می زدند و ما هم منتظر بودیم تا حرف هاشون تموم شه و اسممون را صدا کنن ... هر دوباری هم که رفتم خون دادم بلد نبودند درست و حسابی خون بگیرند بار اول که هر دو دستم را امتحان کرد ... بار دوم یکم با همون دست اولم سر و کله زد تا ون اومد توی لوله ... جواب غربالگری اول را خیلی زود و بعد از دو روز دادند و خیلی تمیز و مرتب همه ی عکس های سونو را چیده بودند و بار دوم حدودا ده روزی طول کشید تا جواب ها آماده شد ...
دکترم برام سونوی آنومالی اسکن نداد اما من تو صارم وقت گرفته بودم که باید کنسلش کنم ...
دوستانی که رفته بودند صارم برای آنومالی اسکن از منظم بودن و به موقع بودنش تعریف کردند و اینکه آقای دکتری که بود خیلی خوب همه چیز را توضیح می داد و در آخر هم بهشون فیلم سونو را دادند .
یکی از خوبی های نسل امید این بود که آقای دکتری که بود جنسیت بچه را می گفت و طبق گفته ی کارکنان اونجا از هر 300 نفر شاید یک نفر را اشتباه بگه !!! حالا سونوی بعدی را که برم معلوم می شه که درست گفته یا نه !!!
سلام به روی ماه همه ی دوستان
بله فکر کنم که دیگه با دیدن استیکرای گنده ی بالای صفحه متوجه شده باشین که امسال به امید خدا داریم سه نفره می شیم ... بالاخره طلسم دونفره بودنو شکستیم و تصمیم گرفتیم نفر سوم را اضافه کنیم ...
گرفتن این تصمیم خیلی سخت بود ... وقتی ده یازده سال دونفره باشی می فهمی که چقدر سخته یهویی این سکوت و آرامش شکسته بشه ... خیلی فکر کردم ... یاشار که کلا همیشه مخالف بچه مخصوصا تو ایران بود ... اما خب منم سنم از حد می گذشت و دیگه بی مزه می شد !!!
خلاصه که تصمیم جدی ای نگرفتیم اما یه روز یهویی گفتم حالا یه امتحانی بکنیم ببینیم چی می شه ... از اون طرف هم همه به من می گفتن این همه سال شماها نخواستین بعدش هم معلوم نیست خدا تا کی نخواد ... تا شما بخواین که نمی شه !!!
اما واقعا خداجون مهربون به ما خیلی لطف داشت و با اونکه بدون برنامه ریزی های معمول خواستیم ... زیادی معطلمون نکرد و فندقکو زودی گذاشت تو دل مامانش !!!
تا اینجای کار خیلی بهم سخت نگذشته ... حالت تهوع زیاد داشتم اما مثل خیلی ها که اوضاعشن وخیمه نبود ... معده درد و ترشح اسید معده و بی اشتهایی که دیگه نگو واقعا کلافه ام کرده بود ...
اما خب سه ماه اول گذشت و اینا هم کم کم از هفته 14 کمتر شدن ...
اوایل خیلی حسی به این فسقلی نداشتم تا اینکه رفتم سونوی غربالگری وقتی دیدمش یک دل نه صد دل عاشقش شدم ... خدارو شکر یاشار هم خیلی زود در غالب یک پدر مهربون قرار گرفت ... مراقبمه اما گاهی دیگه از حد می گذرونه و نمیذاره کارامو انجام بدم ... هی اینو بخور و اونو نخور ... اینو برندار اونو نپوش و ... گاهی خستم می کنه اما خب دروغ چرا از این همه توجهش قند تو دلم آب می شه ...
مدام هم فسقلی رو می بوسه و نوازشش می کنه ... خب خیلی خوشحالم چون خیلی هم تمایل به بودنش نداشت و نگران بودم نکنه دوسش نداشته باشه !!!
اینم خلاصه ای از ماجراهای ما ... امیدوارم سال خوبی برای همه باشه ... برای ما هم سال خاصیه ایشالله اگر فسقلی به سلامت بیاد !!!