تصمیم خودمو گرفتم
تصمیم گرفتم فعلا تا سه سالگی پسرک سر کار نرم ...
هر چند کارم حسابی جا افتاده بود و به مرحله ی سود دهی رسیده بود ...
هر چند که دوباره مجبورم از اول شروع کنم ...
هر چند که عاشق کارم بودم ...
اما پسرکم گناه داشت ...
با اونکه یک روز فقط می رفتم ... اما غصه می خورد ... زیاد هم غصه می خورد ... تا چند وقت غصه دار بود بچم
می مونم پیشش تا وقتی که بزرگ تر بشه و بره مهد ... تا اونوقت هم خدا بزرگه ...
روزهای کوچیکیش دیگه بر نمی گرده ... اما من می تونم دوباره کار پیدا کنم ...
نمی خوام مثل مامانم یا خیلی از دوستانم سال های بعد حسرت روزهای کوچیکیشو بخورم ... که چه زود بزرگ شد و من نفهمیدم ... می خوام هر لحظه کنارش باشم و بزرگ شدنشو ببینم ...
حالا حتما با خیلی ها باید بجنگم برای این تصمیمم ... مخصوصا پدر و مادر خودم که خیلی روی سر کار رفتن من حساسن ... اما مهم نیست
وقتی پسرکمو دارم ... دیگه هیچی مهم نیست ...
آدرس اینستا گراممون اینه : khaterestoon
اونجا راحت تره برام پست گذاشتن
هر چند اینجا هم حتما می نویسم
من پیداتون کردممممممممم
خوشحالم
باهات کاملا موافقم این روزها هیچ وقت تکرار نمیشه و چی عزیزتر و مهم تر از بچه اس واقعا؟ تو نت خونده بودم بچه هر موقع که نیاز به محبت و بغل کردن داشته باشه نباید ازش دریغ کرد تا تو روحیه حساسش تاثیر نذاره... تصمیم خوبی گرفتی ان شاالله بعدشم کار خوبی پیدا میکنی و هیچ وقت غصه محبت دریغ شده از کوچولوت نمیخوری...
ممنون ... پسر منم خیلی زیاد حساسه باید مراقبش باشم ...
سلام وبلاگتون رو خیلی دوست دارم
ممنون ... خوشحالم