خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

جواب تست هوش

پاسخنامه 

۱) هیچ کدام. بازماندگان که زنده هستند نیازی به دفن کردن ندارند. 

۲) هیچ کدام.خروس که تخم نمی گذارد! 

۳)هیچ کدام.آپارتمان یک طبقه که راه پله ندارد! 

۴) آری. اگر این سوال را نتوانستید جواب دهید، وای بر شما.دکتر یک خانم جراح است یعنی این شخص مادر پسر است! 

۵) خیر، شما پیش از اینکه کیک داشته باشید باید آن را بپزید ! 

۶) آری،.بپرید و ببینید که خانه شما چقدر می پرد! 

۷) هیچ کدام. یک کیلوگرم آهن با یک کیلوگرم پنبه به طور دقیق برابر هستند. 

۸) هیچ کدام. خودرو به آن مرد تعلق ندارد. 

۹) خیر.رنگ خاکستری خواهید داشت. 

۱۰) هیچ کدام. گرگ پیشتر بالای کوه است. 

۱۱) آری، شما فقط از کودکستان دیدن می کنید و با همین شرایطی که الان دارید فقط وارد کودکستان شده اید. 

۱۲) آری، چون که رودخانه ها که قادر به شنا کردن نیستند! 

۱۳) آری ژانت با یک آقای دیگر که فامیل اش اسمیت بوده، ازدواج کرده است. 

۱۴) خیر.چون که ممکن است این سریال تکراری باشد و او پیشتر این سریال را دیده باشد. 

۱۵) هیچ کدام.شتر مرغ که قادر به پرواز نیست. 

۱۶) هیچ کدام. چون که جملات متضاد هم هستند. 

۱۷) آری.پنجره یک اختراع قدیمی است که به وسیله آن می توان پشت دیوار را مشاهده کرد! 

۱۸) هیچ کدام.بهتر است که یک نامه عاشقانه را با قلم و کاغذ بنویسید و با شکم نمی توان نامه نوشت! 


 

● تفسیر آزمون 

▪ اگر تعداد جواب های صحیح شما بین صفر تا ۵ بود، معنایش این است که شما به طرز وحشتناکی به جزئیات بی توجهید. حواستان کجاست؟ 

▪ اگر تعداد جواب های درست بین ۶ تا ۱۰ بود، نسبتاً بد نیست، اگرچه این نشان می دهد که چندان به جزییات توجه نمی کنید. شاید دارید به مسایلی توجه می کنید که بقیه به آنها توجه نمی کنند. خدا کند این طور باشد! 

▪ اگر تعداد جواب های درست شما بین ۱۱ تا ۱۵ بود، بسیار خوب است.شما خوب به جزییات توجه می کنید. خدا خیرتان بدهد! 

▪ اگر تعداد جواب های صحیح شما بین ۱۶ تا ۱۸ بود، یعنی شما یک پا شرلوک هولمز هستید. احسنت!

تست هوش

تست هوش  

به این سوالا جواب بدین  

جوابشو فردا می زارم !!!!!!!!!! 

توجه داشته باشید که باید بدون مکث جواب بدید. 

۱ ) یک فروند هواپیما در مرز آمریکا و کانادا سقوط می کند. بازماندگان از سقوط را در کجا دفن می کنند؟ 

کانادا – آمریکا – هیچ کدام 

۲) یک خروس در بام خانه ای که شیب دوطرفه دارد، تخم می گذارد. این تخم از کدام طرف می افتد؟ 

شمال – جنوب – هیچ کدام 

۳ ) خانمی عاشق رنگ قرمز است و تمام وسایل او به رنگ قرمز است. او در آپارتمانی یک طبقه که قرمزرنگ است، زندگی می کند. صندلی و میز او قرمزرنگ است.تمام دیوارها و سقف آپارتمان قرمزرنگ هستند. کفپوش آپارتمان و فرش ها نیز قرمزرنگ هستند.تلویزیون هم قرمز رنگ است. سریع پاسخ دهید که پله های آپارتمان چه رنگی هستند؟ 

قرمز – آبی – هیچ کدام 

۴ ) پدر و پسری را که در حادثه رانندگی مجروح شده بودند، به بیمارستان می برند.پدر در راه بیمارستان فوت می کند ولی پسر را به اتاق عمل می برند. پس از مدتی دکتر می گوید من نمی توانم این شخص را عمل کنم، به علت اینکه او پسر من است.آیا به نظر شما این داستان می تواند صحت داشته باشد؟ 

آری – خیر – هیچ کدام 

۵ ) اگر چهار تخم مرغ، آرد، وانیل، شکر، نمک و بیکینگ پودر را با همدیگر مخلوط کنید، آیا کیک خواهید داشت؟ 

آری – خیر – هیچ کدام 

۶) آیا می توانید از منزلتان بالاتر پرش کنید؟ 

آری – خیر – هیچ کدام 

۷ ) یک کیلوگرم آهن چند گرم سنگین تر از یک کیلو گرم پنبه است؟ 

۱گرم – ۱۰۰گرم – هیچ کدام 

۸ ) مردی به طرف یک پلیس که در حال جریمه کردن اتومبیل بود، می رود و التماس می کند که پلیس جریمه نکند ولی آقای پلیس قبول نمی کند. به پلیس نه یک بار بلکه هشت بار بد دهنی می کند.جواب دهید که این مرد چند بار جریمه خواهد شد؟ 

۸ بار – ۹بار – هیچ کدام 

۹ ) اگر تمام رنگ ها را با هم مخلوط کنید، آیا رنگین کمان خواهیم داشت؟ 

آری – خیر – هیچ کدام 

۱۰ ) گرگی به بالای کوه می رود تا غرش شبانه اش را آغاز کند.چه مدت طول می کشد تا به بالای کوه برسد؟ 

دو شب – پنج شب – هیچ کدام 

۱۱) اگر به طور اتفاقی وارد کودکستان دوران کودکی تان شوید، آیا قادر به خواندن نوشتن و انجام جدول ضرب خواهید بود؟ 

آری – خیر – هیچ کدام 

۱۲) آیا امکان دارد یک نفر سریع تر از رودخانه می سی سی پی شنا کند؟ 

آری – خیر – هیچ کدام 

۱۳) آقای بیل اسمیت و خانم ژانت اسمیت از هم طلاق می گیرند. پس از مدتی خانم ژانت اسم اولیه خود را پس می گیرد.با این حال، پس از پنج سال با اینکه هنوز از آقای بیل اسمیت طلاق گرفته است، دوباره خانم ژانت اسمیت می شود. آیا این قضیه امکان پذیر است؟ 

آری – خیر – هیچ کدام 

۱۴) آقای جیم کوک مشکوک به قتل است ولی وقتی که پلیس از او سوال می کند که در موقع قتل کجا بوده است، آقای جیم می گوید در خانه مشغول تماشای سریال مورد علاقه ام بوده ام. حتی جزئیات سریال را برای پلیس شرح می دهد.آیا این موضوع ثابت می کندکه آقای جیم بی گناه است؟ 

آری – خیر – هیچ کدام 

۱۵) یک شترمرغ تصمیم می گیرد که به وطنش بازگردد.چه موقع برای پرواز او به جنوب مناسب است؟ 

بهار – پاییز – هیچ کدام 

۱۶ ) جمله بعدی صحت دارد.جمله قبلی غلط است.آیا این قضیه منطقی است؟ 

آری – خیر – هیچ کدام 

۱۷) آیا امکان دارد که یک اختراع قدیمی قادر باشد که پشت دیوار را به ما نشان دهد؟ 

آری – خیر – هیچ کدام 

۱۸ ) اگر بخواهید یک نامه به دوست تان بنویسید، ترجیح می دهید با شکم پر یا با شکم خالی بنویسید؟ 

پر – خالی – هیچ کدام    

گردآوری:گروه سرگرمی سیمرغ

منبع: ارسالی کاربران / پویان

۲۹ سالگی

امروز اولین روز ۲۹  سالگی منه !!!!!!!!!!!! 

و در واقع آخرین سالیه که در دهه ۲۰ زندگی ام سپری می کنم !!!! 

این دهه از زندگی ام خیلی دهه پر تنشی بوده ... آغاز آشنایی ام با یاشار و تلاش برای شروع زندگی و ادامه اش !!!! که البته هنوز هم این تنش ها کم و بیش ادامه دارند ... اما خدا رو شکر روز به روز کمتر می شن ... 

به خیلی از آرزوهایی که داشتم نرسیدم و خیلی از کارهایی که می خواستم را نتونستم انجام بدم ... مقدار زیادیش مربوط به اطرافیان بود و مقدار زیادی اش هم شاید تقصیر تنبلی و بی حوصلگی ناشی از تنش ها  

به هر حال هر چی که بود گذشته و حالا هنوز هم دیر نیست ...  

اگر چه همیشه فکر می کردم یه آدم ۲۹ ساله و یا ۳۰ ساله خیلی بزرگه و دیگه باید زندگیش کاملا شکل گرفته باشه و به ثبات رسیده باشه !!!!  

اما الان می بینم که هنوز خیلی چیزها مونده و به قول خیلی ها هنوز هم دیر نیست و هنوز هم خیلی وقت برای رسیدن به آرزو ها هست !!!! 

دیروز و امروز کلی اس ام اس و تبریک توی فیس بوک و ایمیلم دریافت کردم ... خیلی لذت بخشه وقتی از سر کار بر می گردی و به ایملت سر می زنی ... ببینی که یه عالمه ایمیل از فیس بوک داری که دوستات بهت تبریک گفتن !!!!  

دیروز هم چند تا دیگه از همکارام برام هدیه گرفته بودن و از همه بیشتر یاشار برام سنگ تموم گذاشته و از چند روز پیش هر روز با یه چیزی میاد خونه ... دو روز پیش با یک دسته گل بزرگ و پر از گل های رز قرمز اومد ... خیلی ذوق زده شدم !!!!!!!! امسال خیلی سعی داره که همه چیز آروم پیش بره و به من خیلی خوش بگذره ... واقعا این آرامشی که الان توی زندگیمون هست را خیلی دوست دارم و ارزشش از همه ی هدیه ها بالاتره !!!!!!!! 

امروز صبح داشتم باب خواهرم چت می کردم ... خیلی دلم براش تنگ شده ... با اونکه اینجا هم که بود خیلی همدیگرو نمی دیدیم ... اما خیلی زیاد دلم برای دیدنش و بغل کردنش و بوسیدنش تنگ شده ... آخراش اشکام سرازیر بودن و من خوشحال از اینکه کسی خونه نیست و من می تونم بزرام که اشکام آروم آروم سرازیر بشن ... اما همچنان یه بغضی گلومو گرفته ... اون اونجا تنها و دلتنگ و نگران ... ما اینجا دلتنگ !!! کاش لین فاصله ها نبود ... کاش می شد هر وقت که دوست داشتی بری و بهش سر بزنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!  

دیشب هم برادر شوهرم زنگ زده که برانمتون چیه !!!! یاشار هم کلی ناراحت شد که چرا مامان یا باباش خودشون زنگ نزدن !!!! اما برای من خیلی مهم نیست ... من می دونم و عادت کردم به اینکه مادر شوهرم فقط خودش برای خودش مهمه و دیگران ... 

یاشار هم گفت که برنامه ای نداریم و اگه دوست داشتن بیاین !!! 

مامان و بابای خودم ... با برادرم و خانومش هم قرار شده ۵ شنبه شام بیان !!!! آخه امروز وسط هفته است و مامانم سر کاره تا ۶ و بابام هم همینطور ... گفتیم ۵ شنبه باشه که همه فرداش تعطیلن و می تونن استراحت کنن !!!  

کاش خواهر کوچولوم هم بود ................ 

روزانه ۳۱

دیروز ساعت ۴ تعطیل شدیم و من تا برسم خونه اونم توی این ترافیک تهران ساعت ۵/۵ شده بود ... خیلی خسته بودم و حال نوشتن چیزی رو نداشتم : 

دیروز صبح که رفتم مدرسه یکی از همکارام که اونم تولدش توی مهر ماهه برام هدیه خریده بود و گفت که فکر کردم تا هفته ی دیگه شاید نبینمت !!!! کلی خوشحال شدم ... یه روتختی و دو تا روبالشی زرد و نارنجی !!! ( البته ما خیلی رسم نداریم برای همدیگه کادو بخریم ... بیشتر فکر کنم چون من چند بار به دخترش برای انتخاب واحد توی سیستم گلستان کمک کردم و کارای دانشگاهشو پیگیری کردم این کارو کرد که مثلا تشکر کنه !!! ) بعدش هم بغل دستی دوره ی پیش دانشگاهیم که چند سالی بود با هم حرف نزده بودیم زنگ زد و گفت یادمه تولد توی مهر بود اما یادم نیست چندم مهر الان زنگ زدم که وسط مهره !!!! بعدش هم بهد از ظهر که به بابام زنگ زدم گفت تولدت مبارک باشه !!!!    من آخرش نفهمیدم چرا دیروز همه یاد تولد من افتاده بودن ... هنوز یک هفته ی دیگه مونده آخه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

امسال مدرسه به معلم هایی که می رن سر کلاس یه جامدادی هدیه داده که توش۲ تا  ماژیک وایت برد ... ۱ مداد ... ۲ تا خودکار ... ۴ رنگ گچ ... تخته پاک کن و یدونه پاک کن هست ...  بعد من دیدم اسم همه روی جامدادی هست جز من ... گفتم منم جامدادی می خوام خب !!!! بعدش همون همکارم که برام کادو خریده بود ( که در ضمن معاون اجرایی مدرسه هم هست !!! و مسئول خرید این جامدادی ها ) گفت که اینا مال کسایی که می رن سر کلاس ... گفتم به هر حال منم دلم می خواد ... بعدش بعد از یک ساعت یدونه از اون جامدادی ها البته بدون تخته پاک کنش بهم داد !!!! منم که عاشق لوازم التحریر ...  

دیشب رفتیم یه جایی نزدیکای خونمون که یه عالمه لوازم قنادی باحال و خوشکل داره ... یه قالب کیک مربعی کمربندی خریدم که برای تولدم توش کیک درست کنم ... چند وقته کیک های خامه ای بیرونو اصلا دوست ندارم ... یه ذره که می خورم دلمو می زنه !!!! 

یه بسته هم ترافل کاکائویی خریدم برای تزئینش ... اینقدر چیزهای قشنگی برای تزئین داشت که دلت می خواست همشونو بخری ... اما خیلی گرون بودن ... مثلا یه بسته ی کوچولوی کوچولو ۵۰۰۰ تومان ... اونوقت یه بسته که کافی نیست !!!!  

دلم می خواست امشب می رفتم بابامو می دیدم از اون هفته که ۴ شنبه رفتیم خونشون دیگه نرفیتم ... حالا دیروز که اومده بود از سفر چون مامانم شب مهمون دعوت کرده بود نرفتیم ... امروز صبح هم که مامان خانوم دستور فرمودن که بریم شمال چون یکی از خاله هام اونجاست که خیاطه و مامانم برای عروسی هفته آینده لباس نداره !!!! بابام هم شنبه اونجا کار داره ... یعنی تا یکشنبه نمی تونم بابامو ببینم !!! خب دلم براش تنگ شده !!!  همش هم تقصیر مامانمه !!!