این هفته تعطیلی همگانی داشتیم ... یعنی کل مدرسه تعطیل بود ... اما شنبه برای یک کار اداری و در واقع قراردادهای همکاران که یکمی نقص داشت رفتم مدرسه ... بعدش دوباره امروز برای یک کار دیگه که فوری بود رفتم مدرسه ... فردا باید برم یه مدرسه ی دیگه که قراره امسال یک روز برم اونجا برای طرح درس نویسی و ...
خلاصه که تعطیل واقعی نبود و البته من هم خوشحال بودم چون اصلا برنامه خاصی برای این تعطیلات نداشتم و بیشتر حوصله ام سر می رفت ...
ذیروز یاشار رفت با صاحبخونه صحبت کرد برای سال آینده ... دو سال گذشته خیلی کم اضافه کرده بودند اما امسال یهو زیاد گفت ... البته از زنش می ترسه ... همینم بیچاره با ترس و لرز گفت ... خانومش با من خیلی خوبه می گه برای اینا هیچی اضافه نکن اون واحد مال منه !!! اما خلاصه با یاشار صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اضافه کنیم ... همین الان هم اجارمون نسبت به این منطقه و این خونه خیلی کمه ... اون بیچاره ها هم گناه دارن ... پیرمرد و پیر زنن کلی هم قسط ساخت این خونه رو می دن !!! به قول یاشار هم بزار راضی باشه وگرنه ما هم اون پول از گلومون پایین نمی ره