امروز روز اول مهر بود ... من همیشه عاشق اول مهرم ... دیشب کلی هیجان داشتم ... صبح از ساعت ۵:۴۵ بیدار بودم ... ساعتمو ۶ گذاشته بودم که زنگ بزنه ... منتظر صدای زنگش بودم که پاشم ...
بیدار شدم ... زودی یاشارو بیدار کردم ... لباسامو پوشیدمو خوشکل کردم ... همون مانتو سبزه رو که خیلی دوستش داشتم پوشیدم ... اولین بار بود که توی مدرسه می پوشیدمش ... گذاشته بودمش برای اول مهر ... می دونین روز اول مهر توی مدرسه مثل عید می مونه ... همه با هم روبوسی می کنن و تبریک می گن ... همه لباس نو ها و قشنگ ترین لباساشونو می پوشن ...
مدیرمون که رفته بود سفر .. یک راست از فرودگاه اومد که روز اول مهرو از دست نده !!! خلاصه که کلی برنامه اجرا شد ... کادر مدرسه معرفی شدند و بعدش بچه ها از زیر قرآن و اسپند رد شدن...
کلی هم سرم شلوغ بود ... باید برنامه های کلاسی رو آماده می کردیم ... کارهای اردوی اول سالو انجام می دادیم ... بعلاوه جواب دادن به چند تا بخشنامه فوری و کارهای عقب مونده سال گذشته ...
امسال یکی از همکارام که خیلی با هم دوستیم و راحتیم هم اتاقیم شده و کلی با هم راحتیم ... دفترمون دقیقا بغل دفتر مدیر مدرسه است . و باید یواش یواش صحبت کنیم ... گوش خانوم مدیر خیلی تیزه ... واقعا می گم ها ... بعضی وقتا داریم یواش راجع به یه چیزی صحبت می کنیم بعد یهو مدیرمون از اون اتاق بغلی با صدای بلند در موردش اظهارنظر می کنه ... خیلی حواسش جمعه .. باید مواظب باشیم !!!!
همکارای امسالمو خیلی دوست دارم ... فکر می کنم سال بهتری باشه نسبت به سال های گذشته ...
این هم از گزارش روز اول مهر در محل کار ما ...
.
.
.
دیشب رفته بودیم خونه ی برادرم ... کلی با هم بازی کردیم و جای خواهر کوچولو رو خالی ... گاهی می گم کاشکی بود ... کاشکی نمی رفت ... یا کاش همه با هم بودیم ...
امروز قرار بود اینترنتشون وصل بشه اما فعلا خبری نیست !!! و من با مسنجر باز آنلاینم ...
سلام
مرسی از اینکه به وبلاگم سر زدی .... هز روز به وبلاگت سر می زنم .... امیدوارم همیشه شاد باشی ....
من هم از اینکه باهات اشنا شدم خیلی خوشحالم
وای یلدا جونم چقدر شیرین
دلم برای اول مهرای مدرسه تنگ شد
سلام عزیزم من یکی از دوستای قدیمیتم اومدم با هویت جدید دلم برات تنگ شده بود :*:*