امروز ساعت حدودای 2.5 پدر شوهر و مادر شوهر گرامی از مکه میان
سرم قطعا خیلی شلوغ خواهد بود و از اونجایی که دختر ندارن و بنده در حال حاضر تنها عروس می باشم کلی کار باید انجام بدم ... امروزو مرخصی گرفتم ... کلی لباسامو اتو کردم و می خوام برم ـآرایشگاه به هر حال دور و برم پر می شه از فامیل شوهر ... باید مرتب بود !!!!
اینقدر پدر شوهرم خوشحاله که نگو ... کلا آدمی نیست که زیاد حرف بزنه و ابراز احساسات کنه ولی تو این چند وقت هر بار بهشون زنگ زدیم کلی شاد بود و می خندید ... خیلی خوشحالم که اینقدر روحیهشون عوض شده ... کاش می شد هر سال برن ...
قبل رفتن مادر شوهرم کلی منو در آغوش گرفته بود جوری که در عمرم اینجور بغلم نکرده بود و اون گریه و من گریه ...
امروز اما بیشتر از اون روز حالم خرابه و آماده گریه کردنم ... خدا بخیر بگذرونه !!!!
خدا رو شکر مادر شوهرم مادر داره و اون قراره که ناهار و بپزه و من خیالم راحته ...
برم ببینم سوغاتی چی آوردن برام !!! بعد میام براتون می گم ...
مبارکه سوغاتیا پیش پیش
ممنون دوستم
ای ولللللللللللللللل
سوغاتیا رو دریابببببببببببب
سوغاتیها که نه !!!! سوغاتی
چشمت روشن خانومی.سوغاتی هم پیشاپیش مبارک.تک و تنها یکه تازی و خوب سوغاتی میخوریا....
تنها که نیستم یه جاری هم دارم ... ایران نیست
به به، به سلامتی ایشالا
چشمتون روشن:)
خب!
سوغاتی چی گرفتی عروس خانوم؟؟؟؟؟
ممنون.... حالا تعریف می کنم
سلام
من اولین باره که به وبت سر میزنم.
خوشحال میشم با هم دوست باشیم.
راستی خیلی مشتاقم بدونم سوغاتی مادرشوهرت چیه! آخه من فضولم :)
منم خوشحال شدم