خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 71

دیروز رو تعطیل بودم و حسابی استراحت کردم ...  

امروز کلاس داشتم اول ویندوز و بعدش هم فتوشاپ ... بد نبود ... خوشحال بودم از اینکه می تونم امروز رو ساعت1 برم خونه ... از آموزشگاه که اومدم بیرون یکی از همکارای قدیمیم که الان توی یه مدرسه ی دیگه مشغوله زنگ زد ... از اونجایی که این مدرسه ی جدید همونیه که من قراره با شروع سال تحصیلی اونجا تدریس کنم ازم خواهش کرد که برای نصب نرم افزار تدوین فیلم که کلاساش از فردا شروع می شه برم کمکشون ...  

رفتم اونجا و تا ساعت 4.5 اونجا بودم و وقتی رسیدم خونه ساعت 5.5 بود ... اینم از امروز که قرار بود زودتر بیام خونه . 

خلاصه که خسته ی خسته ام  

الان هم ساعت 7 شده تقریبا و یاشار هم هنوز نیومده ... 

تازگی ها اصلا حوصله ی مدرسه رو ندارم همه چیز آشفته است !!!

نظرات 3 + ارسال نظر
شکلات یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 20:14 http://mamasho.persianblog.ir

ووووووووووووووووووووی
بابا فعال...کاری...

سمانه دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:09

خسته نباشی.منم جدیدا حوصله محل کارمو ندارم.دوست دارم عوضش کنم....بعد 6 سال خب آدم زده میشه
خونه جدید چطوره؟

خوبه بد نیست
دارم کم کم دوستش می دارم

پرنده خانوم دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 22:26

مدرسه سوت و کوره نه؟
شاید بخاطر اینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد