امروز آخرین روز هر سه تا کلاسم بود ... همیشه دوست داشتم زودتر این کلاسا تموم شن و من راحت شم ... اما امروز غمگینم ... خداحافظی با کسایی که دو - سه ماه هر هفته چند روز دیدیشون خیلی سخته ... به خصوص کلاس کودکانم ... تک تکشونو بغل کردم و بوسیدم و گفتم که حتما بهم میل بزنن .. اونا هم غصه دار بودن کلی با هم دوست بودیم و ....
یکی از شاگردام که یه خانمی بود برام یه تیشرت خیلی زیبا و گرون به عنوان یادگاری خریده بود ... واقعا عاشق تدریسم و همه ی عشقم و بهشون می دم و اونا هم درک می کنن ... کلی اصرار کردن که تو رو خدا ترم های بعد هم بیاین اما فکر نکنم دیگه بتونم برم !!! بخش بیشتر حققم رو هم دریافت کردم ..
از اینکه قدر محبتی که بهشون داری رو می دونن خوشحالم مثل این مدرسه نیست که هر کاری کنی بازم ازت طلبکان
فردا قراره شورا باشه و بعدش هم افطاری ... امروز بهم زنگ زدن که فردا از ظهر بیا تا 9 شب ...
واقعا دیگه انگیزه ای برای رفتن به مدرسه ندارم ... شایدم نرفتم !!! اما اگر برم قطعا دو برار حقوق نسبت به امسال در خواست دارم !!!
خسته نباشی...
ممنون
به نظرم مدرسه طلبکارن چون همیشه منظم و مرتب همه کارهاشون رو انجام دادی و هیچ وقت اعتراض نکردی
به نظرم امسال دیگه می فهمن که چطوری باید قدر شناسی کننن
فعلا که فقط در حال تخریب کردن هستن و می خوان ثابت کنن که کار خودشون بهترینه و بقیه ی کارها بی خودی !!!
سلام یلدا جونم
مرسی که هنوز سر می زنی ....
من همیشه همه نوشته هاتو می خونم ... اما گاهی نمی دونم چی براتا بنویسم !!!
تو می تونی