اوه چقدر زیاده که ننوشتم !!!
اول اینکه به پست قبل توضیحات مربوطه اضافه شد !!!
روزایی که می رم مدرسه ای که تدریس می کنم ... پر می شم از انرژی ... اصلا فکر کنید اگر غمگین غمگین هم باشم وقتی می رم اونجا پر از انرژی و شور و هیجان می شم ... البته بچه های این دوره و زمونه خیلی هم پر انرژی و مثبت نیستند ... اکثرا بی حالن و بی انگیزه و واقعا هدف خاصی برای زندگی ندارن اصلا !!!
اما من دوستشون دارم ...
یه معلمی هست که معلم ریاضیه و تقریبا همسنای منه ... یکمی بزرگتر !!! بعد اینقدر با بچه ها بد رفتاری می کنه و توهین می کنه بهشون که همه شاکین !!! کلی با من درد دل می کنن که چه رفتاری باهاشون داره ... نمی دونم چرا مدرسه نگهش داشته !!! کلی هم از من خواهش می کنن که نمی شه ما بیاین به جای اون !!! یا اینکه می خوان که من برم و بگم که اون خانوم و بیرون کنن ... خب این وقت سال واقعا این کار شدنی نیست !!! تنها کاری که می تونم براشون بکنم اینه که آرومشون کنم و بگم حالا امسال رو تحمل کنین تا بعد !!!
نمی دونم واقعا چرا بعضی ها به خودشون اجازه میدن اینطوری با آدمای دیگه رفتار کنن ... من خودم طرز تفکر این خانوم می رو دیدم و می دونم ... به من می گه چرا باهاشون اینقدر مهربونی اینا همشون خنگن ... نفهمن ... هیچی حالیشون نیست ... واقعا چرا فکر می کنه فقط خودشه که می فهمه ...
در عوض تو کلاسای من بچه ها همیشه انگیزه برای درس خوندن دارن چون هر بار هم که امتحانشونو خراب کنن بازم من بهشون فرصت می دم و می گم مطمئنم که می تونن دفعه ی بعدی نمره ی خوبی بگیرن و این اعتماد به نفسشون رو خیلی بالا می بره !!!
قبلا گفته بودم که یک روز در هفته یه ساعت اضافه می مونم توی مدرسه ی قدیمی و به دو تا از همکارام کامژیوتر یاد می دم ...
حالا امروز مدیر یه مقطع دیگه باهام حرف زد که برای دو تا از کارمندای اون هم کلاس کامپیوتر بزارم ... خوشحالم از اینکه از کارم راضی بودن و منو به بقیه ی همکارا معرفی کردن و با اینکه ما توی مدرسه یک خانوم مهندس کامپیوتر که فوق لیسانس هم هست داریم و اون مسئول سایت و آموزش کامپیوتره ... از نحوه ی تدریس من بیشتر خوششون اومده !!!!
اینکه بچه ها باهام دوستن و دوستم دارن ... و از تدریسم راضین و اینکه همکارام از کارم راضین اعتماد به نفسم رو خیلی زیاد تر می کنه ... آخه اولش که این کار رو شروع کرده بودم خیلی می ترسیدم و نگران بودم که راه درستی رو در پیش گرفتم یا نه ...
باید برای سال دیگه خودمو برای درس های بیشتری آماده کنم !!! امیدوارم ازم درخواست بشه !!!
ایرانمون ب شماهایی این چنین نیاز داره..
از ته دل دعا میکنم همیشه اینجوری بمونین...
ممنون ... منم امیدوارم
وای چه خانم بدجنسیه ها! من انقدر بچه ها رو دوس دارم
خوش به حالشون معلمی مثل تو دارن
مرسی نانا جون ... تو خودت هم خیلی خوبی
خیلی خیلی خسته نباشی معلم دلسوز و مهربون.کاش همه معلم ها وجدان کاری تورو داشتند
مرسی عزیز دلم ... تو چرا چند وقته نمی نویسی !!!
موفقیتت یعنی پیدا کردن کاری که ازش لذت میبری...
یه همکار 3 هفته از سال گذشته بود .به من گفت خودتو خسته نکن.به اینا امیدی نیست.این خانوم های بد اخلاق خدا رحم کنه به شوهراشون .متاسفانه این موارد رو زیاد دیدم.امسال که دخترانه درس میدم فکر نمیکردم .دبیرای زن هم رفتار درستی نداشته باشند اما مثه این که فرقی بین زن و مرد نیست.
وقتی کسی تو را
عاشقانـــه
دوست دارد؛
شیوه ی بیــان اســم تـو
در صدای او متفاوت است!
... و تــــو ...
می دانی
که نامت
در لبهـای او ایمن است...
وبلاگتون باز نمی شه !!!
سلام عزیزم ببخش بی اجازه لینکت کردم ولی کلی خوش بحالم میشه اگه تو هم لینکم کنی و ممنون که بهم سرزدی
حتما
یلدای گلم بهت افتخار میکنم:*
:*
تو فوق العاده ای و میتونی توی هر کاری موفق بشی
ایشالا که اون خانوم معلمه هم بتونه خودشو تغییر بده
وای چه خانوم معلم خوبی!
به ما هم که رمز نده باشه باشه باشه
وقتی معتاد شدم اونوقت میدی!!
رمز نخواسته بودی که !!!
برات فرستادم
سلام یلداجان........خیلی وقته از این طرفا نیومدی....امیدوارم همه چیز روبراه باشه
یکم زیادی از خودت تعریف نکردی ! خیلی دیره ولی الان خوندم مطلبو
کلا نتیجه ای که من تو سال های تحصیلم تو مدرسه یا دانشگاه گرفتم این بود که از هر معلمی که از خودش تعریف میکنه باید ترسید چون بلد نیست درس بده نمونه هاش یکی از معلمای راهنمایی دو تا دبیرستان و یکی از استادای دانشگاه همشون رو بعد از مدتی میشد فهمید یا اهل پیچوندن کلاس بودن یا بلد نبودن درس بدن نه این که بیسواد باشن فن بیان نداشتن اونوقت کلی هم تقدیر نامه داشتن
یه بار تو مترو یه معلمی ریاضی سوم دبیرستان کنارم نشست مغزمو خورد از بس از خودش تعریف کرد و به صورت مستقیم میاد میگه تمام بچههای تجربی از بچه های ریاضی احمق ترن به مزخرف ترین چیزا هم افتخار میکرد. ببخشید ولی نوشته شما رو دیدمیاد اون بزرگوار افتادم که از خودش با تحقیر دیگران تعریف میکرد
اوووووووووووووووه چه دل پری داشتی ...ولی بامزه بود ... منو بردی به خاطرات چهار سال پیش