خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 113

گفته بودم که این مدرسه ی جدید دیگه داره حالمو بهم می زنه ... که هر روز تغییر برنامه و تغییر معلم و گریه بچه ها و ... خلاصه کلی کلافه کننده شده  

این ماه از حقوقم یه مقداری کم شده بود و برنامه ام کلی تغییر کرده بود ...  

به مدیر گفتم چرا حقوقم کم شده قرار شد بررسی کنه بهم بگه !!!  

در ضمن دیروز در مورد آپلود کردن عکس توی سایت مدرسه صحبت شد و من براش توضیح دادم که حجم عکس ها رو و رنگهاشون رو توی فتوشاپ تغییر می دم و ایم وقت گیره ... هر چند خودم اکشن درست می کنم و وقتم زیاد گرفته نمی شه ... اونم نفهمید چی می گم و گفت من خودم با یه برنامه حجم همه ی عکس ها رو در یک لحظه کم می کنم ...  

حالا اینا رو داشته باشین تا برم سر اصل موضوع  

امروز برام توضیح داد که چرا حقوقم تغییر کرده و منم اصلا حوصله شنیدن توضیحات چرت و پرتشو نداشتم ... گفتم خیلی خب مهم نیست فقط به من بگین از این به بعد چه جوریه وضعیت حقوقم و کلاسهام و لطفا دیگه تغییر ندین ... گفت دیگه تغییر نمی کنه و چیزی از سال نمونه ولی شما هم دیگه نگو که با فتوشاپ عکسها رو کوچیک می کنی !!!!  

یعنی من مونده بودم با دهن باز ... آخه بابا جان تو که چیزی حالیت نیست حرف نزن دیگه ... سنی هم ازش گذشته نمی شه باهاش دهن به دهن شد !!!  

بعدش هم من نفهمیدم تغییر نکردن برنامه کلاس های من چه ربطی به  تغییر سایز عکس داره !!!  

همش هم دوست دارن سر از کار من دربیارن که روزهای دیگه کجا ام و چیکار می کنم !!!  

خسته ام کردن به معنای واقعی کلمه !!!  

این دو ماه و نیم آموزشی هم بگذره از شرشون خلاص بشم ...  

فقط دلم برای بچه ها می سوزه و از کنار اونا بودن لذت می برم ... وگرنه ولشون می کردم به امون خدا ... که بزنن توی سر و کلشون !!! 

خسته ام کردن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!