دیشب مامانم تنها بود قرار شد یاشار بره دنبالش و بیاد خونه ی ما ... منم تا رسیدم خونه مجبور شدم اون خونه ی کثیف رو حسابی تمیز کنم و گرد گیری و جارو و بخارشو و... از همه بدتر توالت بود که باید اساسی شسته می شد ...
یاشار هم زودتر اومد کلی وسایل رو جا به جا کرد و بعد رفت دنبال مامانم ... برادرم و خانومش هم اومدن شام هم یاشار گفت برگر ذغالی درست می کنم و خودش همه چی رو خرید و من فقط ماست و خیار درست کردم و از ریحونای خودم چیدم و سفره رو حاضر کردم ... بیچاره یاشار قرمز قرمز شده بود از گرمای ذغال ...
اینقدر هم خسته بودم که حد نداشت خداروشکر خانم برادرم هم خسته بود و نسبتا زود رفتن یعنی ۱۱
امروز هم رفتم یه سری از خریدای مهمونیمو کردم ... مهمونی هم از دوشنبه افتاد به سه شنبه
شکلات تلخ خریدم و مواد تزئینی و شابلون برای روی کیک که با ژودر قند تزئینش کنم ... اینقدر شابلوناش جالبه خیلی دوستشون دارم
الان هم یاشار رفته فوتبال و من تازه می خوام برم شام درست کنم که وقتی برگشت بخوره
سلام یلدا خانم
خسته نباشی از تمیز کاریه خونه
یه چیز جالب بعد از مدتها که وبلاگتون شده بود خاطرات مدرسه باز برگشتید به روز نوشتای اتفاقای زندگی و خونه
هر جور بنویسید دوووووووووووسسسسسست دارم
بووووووووووووووووووووووووووووووووس
آره می دونی الان کمتر می رم مدرسه ... بیشتر از خونه می نویسم اما وقتی زیاد می رم مدرسه خب خاطرات اونجا پر رنگ ترند و خونه تکراری می شه برای خاطره نویسی ...
عکسای هنرمندی های مهمونی رو اگر تونستی بذار
حسابی خوش بگذره
احتمالا فقط کیک می پم و زیاد خودم رو اذیت نمی کنم ... اما چشم حتما