دوباره لنگ ظهر بیدار شدم ... صبحونه خوردیم ... یکم رفتم سر وقت کتابام و مطالعه کردم ... بعدش یاشار گفت بریم بیرون یه دوری بزنیم ... رفتیم بیروم کلی خوراکی جات خریدیم برگشتیم خونه
وای که چقدر دلم میوه می خواست تنبلیم میومد تنهایی برم بخرم . از میوه هایی که دوست داشتم چند تایی بر داشتم چقدر هم میوه گرونه !!! بعد تا اومدیم خونه شستمشون و یه ظرف برداشتم و از هر میوه یدونه گذاشتم توش و نشستم خوردم ... چقدر هم چسبید !!!
وای یلدا جون منم عاشق میوه های تابستونم
نوش جونت خانومی
سلام منم اسمم یاشاره؟
چرا آقا یاشار پست نمی ذارن؟
]چون اینجا فقط مال یلداست و یاشار برای خودش وبلاگ های تخصصی مربوط به کارشو داره !!! ضمن اینکه خیلی هم از خاطره نویسی خوشش نمیاد
سلام یلدا جون
بنا به دلایلی وبلاگ قبلیم رو حذف کردم.
این آدرس وبلاگ جدیدمه
خوشحال می شم همراهم باشی