خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

هفته ای که گذشت !!!

   این هفته امتحان داشتم . فقط هم همین هفته وقت کردم که درساشو بخونم . اما روی هم رفته بد نبود . ولی این هفته خیلی خسته شدم . انگار زندونی  بودم . هر کاری می خواستم بکنم عذاب وجدان داشتم که یه عالمه درس مونده و باید اول درسامو بخونم بعد تفریح .  

       خودم که این هفته مرخصی بودم . آقای همسر هم این هفته مرخصی گرفته بود و پیشم بود بودنش باعث می شد بیشتر درس بخونم . آخه اگه نباشه من از صبح که بیدار  می شم اینترنت ام و وب گردی می کنم تا ظهر . بعدش هم درست کردن ناهار و شام و یه استراحت کوچولو و بعدش هم آقای همسر می آد خونه و من هنوز هیچ درسی نخوندم .   

 

 

ماه رمضان هم از امروز شروع شده . خیلی دوستش دارم . انگار توی همه ی لحظه هاش خدا به آدم ها نزدیک تره . یک حس خوبی به آدم می ده .   

آقای همسر نمیذاره من روزه بگیرم . ولی امروز را روزه گرفتم . خیلی ذوق داشتم .   

از فردا باید دوباره برم سر کار . محل کارمون هم چون ساختمونش تازه ساخته شده هنوز کولر نداره و ما کل تابستون رو از گرما پختیم .  

 

ما توی تابستان ۱ ماه مرخصی داریم یا به عبارت دیگه ۴ هفته . و کلا ۵ ساعت در روز و ۴ روز در هفته کار می کنیم . خیلی خوبه . یکم خستگی آدم در می ره . اما بد عادت شدم . دیگه حال اینکه از اول مهر هر روز صبح زود بیدار شم و برم سرکار را ندارم . هر چند یک هفته که برم دوباره عادت می کنم .   

  

 

روز اول مهر را خیلی دوست دارم . خدا هم خواسته که من روز اول مهر وسط هیاهوی بچه مدرسه ای ها باشم .   

سه ماه اول سال تحصیلی خیلی سرم شلوغه . امسال دارم سعی می کنم کارها را از قبل انجام بدم  ولی همش که مربوط به من نمی شه . یک عده هستند که همیشه باید آخرین روز کارشونو انجام بدن و منم مجبورم منتظر بمونم .  

هر کاری کردم که بتونم بقیه ادامه داستان را بنویسم دیدم نمی شه ذهنم خیلی خسته است .نای یاد آوری گذشته ها رو نداره .   

روی هم رفته این هفته . هفته ی خوبی بود .  

 

نظرات 13 + ارسال نظر
بهارنارنج و یاس رازقی شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 http://formyramin.blogsky.com

سلام یلدای گلم. منم مثل تو یه تعطیلات بیست روزه داشتم که کامل رفتم پیش رامین. این آخر کاری هم خواستم بیشتر بمونم زنگ زدن گفتن شیفت بندی کردن و نوبت منه. ماجراهاتونو دنبال می کنم ولی نتونستم کامنت بذارم. خیلی خوشحال شدم که با یه زوج خوشبخت و عاشق آشنا شدم. آرزوی خوشبختی بیشتر براتون دارم.

منم خیلی خوشحالم که دوستی مثل تو دارم .
امیدوارم زود زود روزی برسه که همیشه کنار هم باشید .

زبل خان شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:58 http://kimiaaa.blogfa.com/

سلام
باوجودی که بهم سرنزنید ولی من اومدم..

موفق باشید..منم تابستونی معتاد وبلاگ شدم..شاید سال تحصیلی شروع بشع ترک کنم..

از کجا فهمیدی بهت سر نزدم .
دوست جونم همون روزی که برام کامت گذاشتی بهت سر زدم .

شقایق و حبیبی یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 http://golbargebarani.blogfa.com/

سلام یلدا جونم .خوبی خانومی . قربونت برم الهی نماز و روضت قبول باشه جیگرم .
می گم ها مگه معلمی ؟ قربونت برم نبودی دلم برات تنگ شده بود و هی میاومدم بهت سر می زدم . فدات بشم الهی ان شالله همه روزهای زندگیتون پر از شادی و خوشی باشه فدات شم .
می دوستمت هوارتااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

معلم که نیستم ولی توی یک مدرسه که هم راهنمایی داره هم دبیرستان و هم پیش دانشگاهی کار می کنم . جزو کادر اجرایی و اداری هستم .
منم می دوستمت هوارتاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

بانو یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:36 http://lanuit.blogfa.com

من هم اول مهر را خیلی دوست دارم.

خوشحال باش نزدیکه !!!!!

محیا یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:13 http://yaddashthayemahya.persianblog.ir/

سلام. خسته نباشی خانومی.
منم همیشه اول مهر حس نوستالژیکم گل می کنه.
پس به امید هفته های بهتر و بهتر.

آره منم حس نوستالژیکم بد جوری گل می کنه .

پرنده خانوم یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 14:30 http://purelove.blogsky.com/

سلام یلدا جونم
آخییی..امتحان داشتی؟خوب بود؟خوب دادی؟
آخی چه آقای همسر مهربونی داری
خدا برای هم حفظتون کنه...آمین:*
وااااای یلدا منم مهرماه رو خیلی دوست دارم
اینروزا عجیب دلم هوس مدرسه رفتن کرده
بوی کتابای تازه
دلمممممم مدرسه میخواااااااااااااااااااااد
یلدا خانوم گل
دلت شاد باشه
به خستگی هم بگو که بره از دلت
اینهمه چیزای خوب نوشتی
اینهمه قشنگی:*
ایشالا همیشه دلت شاد باشه و سلامت باشی خانومی:*

منم همیشه وقتایی که مدرسه می رفتم اول مهر رو خیلی دوست داشتم . اما حالا یک حس دیگه ای داره اون موقع ها من دانش آموز بودم اما الان اون طرف میدون هستم جزو مسئولای مدرسه . و تجربه کردن هر دو حالت خیلی جالبه !!!!

آلما دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:40

خدا رو شکر که حالت خوبه عسلی

ادویه خانم دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 22:26

یلدا جون عکس های شمالمون رو گذاشتم اگه دوست داری زودی بیا ببین می خوام برشون دارم.

آخ جون . اومدم !!!

نازخاتون سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 17:49 http://nazkhatoon64.blogfa.com/

سلام عزیزم خوبی؟
روزه نمازات قبول باشه خانومی . التماس دعا
خوش به حالتون اینقدر مرخصی دارین ای کاش گل پسرم یکم مرخصی داشت .
شادباشی عزیزم
بوس بوس

ایشالله به گل پسرم کلی مرخصی بدن . کلی با هم کیف کنین .

بانو سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 22:15

اگر اول مهر دانشگاه باز نشه؟

شنیدم شاید مدرسه ها و دانشگاه ها دیرتر باز بشن .
ولی هنوز رسما چیزی اعلام نشده .

می می چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:37

سلام یلدا خانوم. خیلی از خاطراتت رو مرور کردم. جالبش اینه که خیلی از تجربه ها رو منم داشتم. من و پیام هم هر دو 28 سالمونه. هر دو همدانشگاهی بودیم. منم مثل تو بودم در خیلی از موارد. از آشناییت خوشبختم. ایشالا همیشه خوش باشی

چه جالب !!!!
منم خیلی خوشحالم که باهات آشنا شدم .لینکت کردم تند تند بهت سر می زنم .

تو مرا هرگز نخواهی شناخت...!!!؟؟ پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:15 http://dele-zaar.blogfa.com

اگر پرده از قصه هایمان برداریم ٬ غصه هایش را چه کنیم ؟

گیرم که زنجیرهایمان را گسستیم ٬ دلهایمان را چه کنیم ؟

دعا کنید سالم زاده شوم ! در سرزمینم ایران !

آری اینجا سرزمین من است !

--------------------------------------------------------------

آپم

باز قابل بدونید و تیرگی من را روشنی دوباره شوید...

منتظرتونم

جوجو پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:29 http://alahman.blogfa.com

منم رسیدم بهت..حالا هر وقت اپ کنی میام....راستی اینم بگم که دوران عقد ما هم بی شباهت به دوران عقد شما نیستاااااااا

پس به امید روزهای بهتر و بهتر !!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد