خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

هفته ای که گذشت

سلام به همه ی دوست جونیها  

من خوبم ... همه چیز کاملا عادی می گذره و واقعا اتفاق جدید رخ نداده که بخوام درباره اش بگم ... فقط یه مدتیه که خیلی بی حوصله و خسته ام دلم تنوع می خواد مثلا یه مسافرت خیلی خوب یا کلا یه چند روزی بدون دغدغه زندگی کردن .... این یکی دو روزه رو سعی کردم به هیچی فکر نکنم و از همه مهمتر به درسهام فکر نکنم چون بدجوری رو مخم بودن و هر کاری می خواستم بکنم عذاب وجدان درس نخوندن زهر مارم می کرد ...  

این هفته شنبه را به جای دو شنبه تعطیل بودم ... دوشنبه یک جلسه است توی اداره آموزش و پرورش و من باید حتما برم به خاطر همین روز کارمو عوض کردم ...  

از چند هفته ی پیش قرار بود این هفته خونه ی یکی از دوستا و همکارای قدیمی ناهار دور هم باشیم چند روز قبل زنگ زد که مهمونی افتاده برای هفته ی آینده و من با خیال راحت روز کارمو عوض کردم که این جلسه را برم ... اما دیروز یهو زنگ زد که مشکلم بر طرف شده و این هفته بیاین منم کلی ناراحت شدم چون دیگه نمی تونستم برنامه را عوض کنم و حالا قرار شده اگه بتونم برنامه ی هفته ی آینده را هم عوض کنم و شنبه برم خونه ی دوستم و دوشنبه برم سر کار ... ( از توضیحاتم چیزی فهمیدید ... )  

آقای همسر هنوز هم درگیره با کارش ... خیلی دوستش نداره یعنی می خواد بخش کاریشو عوض کنه و هر روز داره به این موضوع فکر می کنه ... و بعدش خسته می شه یعنی ذهنش خسته می شه و ذهن من را هم خسته می کنه ... خدا کنه زودتر این مشکلش هم بر طرف بشه ... خودم هم خیلی دلم می خواد توی کارم تنوع ایجاد کنم مثلا توی چند تا مدرسه کار کنم اما باید گشت و من حوصله ی این کارو ندارم در کل سعی می کنم سال جدید روزهای کاریمو کمتر کنم ...  

پارسال علاوه بر ۵ روزی که من می رفتم یه نفر ۲ روز در هفته می اومد کمکم ... امسال تنهام و باید همهی کارهارو تنهایی انجام بدم تازه مسئول پیش دانشگاهی هم عوض شده و هر روز کلی ایده ی جدید اراده می ده که من براش اجرا کنم .... با همهی این اوصاف امروز یکی از همکارام می گه چرا فلان کارو انجام ندادی !!!! کلی اعصابمو خورد کرد گفتم شما نیروی کمکی منو کم کردین . کارمم هم اضافه کردین چه توقعاتی دارین از من ... تازه امسال حقوقامونم یذره زیاد کردن و در کل از حقوقم هم راضی نیستم ... خیلی پر رو تشریف دارند ... 

دیگه بسه خیلی زیادی غر زدم ... بقیه ی غر ها باشه برای روزهای بعد ... 

مواضب خودتون باشین مهربونا !!!! 

نظرات 5 + ارسال نظر
بهارنارنج و یاس رازقی یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 21:22 http://formyramin.persianblog.ir

سلام خانوم معلم نازنین
درست مثل من. منم خیلی دلم این روزها یه تنوع میخواد. امشب به سرم زده یکی دو روز برم مشهد شاید یه کم این حال و هوام عوض شه. دارم خودمو داغون میکنم...
قدر این یکی دو روز تعطیلیتو بدون. خیلی عالیه. من که وقتم خیلی پره. کار خوبیه و میشه گفت جایگاه اجتماعی بالایی داره اما دیگه به کارم علاقه ندارم و خیلی دلسردم...
بگذریم. یه دنیا بابت راهنمایی هات ممنونم یلدای گلم. خودمم چندتا ایده دارم که از اون ها سر فرصت تو بلاگ عکس میذارم.
مواظب خودت و همسر گلت باش

منتظر ایده های قشنگت هستم !!!

rokhi دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 http://rokhivahami.persianblog.ir

سلام یلدا جون
منم مثل تو هستم خیلی بی حوصله و خسته هستم.کاشکی می شد یه تغییر عمده تو زندگی ایجاد کرد.

چرا همه این روزها بی حوصله اند ... باید یه فکری بکنیم...

محیا دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 http://yaddashthayemahya.persianblog.ir

عزیزم مشکلات کاری تقریبا برای همه هست
امیدوارم همه چیز همونطوری پیش بره که دوست دارین

ممنونم محیای عزیزم

می می دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 14:24

ازون پاراگراف سوم هیچی نفهمیدم ها
خداییش کار و محیط کاری خیلی خیلی خیلی مهمه. اگه آدم احساس خوبی از ش نداشته باشه کل روزش رو از دست میده. امیدوارم همسریت بتونه جایگاه خودش رو پیدا کنه

می دونم خیلی قروقاطی نوشتم !!!!!!!!!!!!

پرنده خانوم دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 19:15

من نفهمیدم اون قسمتو

منم خیلییییییییی درس دارم یلدا خانومی
بهدشم شما که قراره برین مسافرت ویزاهاتونم آماده.ست

هنوز که از سفر خبری نیست !!!! ویزا هم هنوز نگرفتن برامون فقط پاسپورت هامون آماده است !!!!!!!!!
اصلا معلوم نیست بریم یا نریم !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد