خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 79

کلی نوشتم دستگاهم هنگ کرد و همش پرید .

از این گفتم که هنوز خیلی استراحت نکردم ... سه شنبه ها یکسره از 8 تا 3 کلاس دارم و باید حرف بزنم و کلی خسته شدم .

هنوز وضعیت کاری امسال توی مدرسه معلوم نیست ... هم باید روزامو کم کنم و هم اینکه می خوام مبلغ حقوقو بالا ببرم و این یعنی کلی صرف انرژی البته برای خودم خیلی مهم نیست که اونجا کار نکنم اما نمی خوام اونا گیر کنن و اگه به توافق نرسیدیم بگردن دنبال یکی دیگه ... البته می دونم که به شدت بهم نیاز دارن مسئول پیش دانشگاهی دو سه ماهه دنبال یه نیرو می گرده که یه بخشی از کارای ما رو بلد باشه و تیز و فرز باشه که پیدا نکرده ... برای همین بدجوری لنگن ... منم که یه جای دیگه قرار داد خوبی بستم نگران اوضاع مالی نیستم بنابر این الان وقتشه !!!

امروز صبح با مدیر مربوطه حرف زدم و حسابی پزوندمش حالا تا ببینیم چی می شه !!!

امروز برای اولین بار ریحون برداشت کردم

می خواستم عکس ریحونامو بزارم که نشد !!! 

امروز خواهرم میاد پیشم و فردا شب هم مامان و بابا و برادر و خواهر و خانم برادرم میان افطاری خونمون ... امروز که همش به حل امور کاری و مالی گذشت !!!

نظرات 1 + ارسال نظر
بادوم شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 http://almondandhazelnut.blogfa.com

چه خوب که خواهری امده پیشت
حسابی خوشحال باید باشی
ان شاالله که مسائل کاریت درست بشه عزیزم
حتما از ریحوناتم عکس بذار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد