-
روزانه 206
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1394 12:06
چهارشنبه تولد یاشار را توی خونه ی مامان و باباش گرفتیم ... تازگی ها نزدیک خونمون یک شیرینی فروشی باز شده که خیلی قشنگه و شیرینی هاشم هم خوشمزه اند و هم خیلی قشنگ ... از اونجا برای اولین بار کیک گرفتیم و علاوه بر خوشکل بودن خیلی خیلی هم خوشمزه بود ... یه تولد هم هفتهی دیگه خونه ی مامانم اینا می گیریم ... که با روز پدر...
-
روزانه 205
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1394 20:39
جاتون خالی امروز تولد مدیرمون بود ...سه شنبه ها ساعت 3 تا 5 جلسه داریم ... براش کیک گرفتیم و کلی جیغ و دست و هورا و حسابی خل بازی در آوردیم و شادی کردیم و بعدش جلسمون را شروع کردیم ... تولد یاشار هم شنبه است اما فردا می ریم خونه ی مامان و باباش و تولد می گیریم ... معمولا 4 شنبه ها می ریم اونجا و چون هفته ی دیگه روز...
-
روزانه 204
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 16:57
این روزا که دنبال دکتر خوب و یه جای خوب برای غربالگری و سونوگرافی و ... می گشتم اطلاعات نسبتا خوبی تو اینترنت پیدا می شد ... اما بازم من یه سوالایی داشتم که جوابشون نبود ... گفتم خورد خورد بنویسمشون شاید یه روزی به درد کسی خورد ... برای غربالگری اول که یه آزمایش خون هست که سه تا فاکتور را در خون مادر بررسی می کنه و...
-
سال نو مبارک ...
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1394 17:07
سلام به روی ماه همه ی دوستان بله فکر کنم که دیگه با دیدن استیکرای گنده ی بالای صفحه متوجه شده باشین که امسال به امید خدا داریم سه نفره می شیم ... بالاخره طلسم دونفره بودنو شکستیم و تصمیم گرفتیم نفر سوم را اضافه کنیم ... گرفتن این تصمیم خیلی سخت بود ... وقتی ده یازده سال دونفره باشی می فهمی که چقدر سخته یهویی این سکوت...
-
روزانه 203
شنبه 16 اسفندماه سال 1393 09:47
امروز خونه موندم ... اصلا حتی ذره ای توان رفتن به سر کار را نداشتم ... انگار نه انگار پنج شنبه و جمعه خونه بودم ... خیلی خسته ام هفته ی گذشته هم تو مدرسه و هم تو خونه و هم بیرون از خونه خیلی کار داشتیم ... اینقدر که من خیلی شب ها تا دیروقت بیرون بودم ... و واقعا توان ادامه دادن تا دو هفته ی دیگه رو ندارم ... جای همگی...
-
روزانه 202
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1393 13:31
دیروز ده و نیم امین سالگرد ازدواجمون بود ... جاتون خالی رفتیم و یه کیک کوچولوی بی بی خریدیم و برای خودمون جشن دو نفره گرفتیم ... این روزها کم کم مشغول تمیز کردن خونه ام که یهو رو هم تلنبار نشن ... دیروز فرش ها را دادیم برای شستن ...و اومدن و مبل ها رو شستن ... کم کم هم کمد ها را خالی می کنم و آت و آشغالایی که یکساله...
-
روزانه 201
دوشنبه 29 دیماه سال 1393 12:59
خب خدا رو شکر اوضاع رو به راهه ... اما دو هفته ی پشت سر همه که سرما خوردم و امروز رو مونذم خونه چون اوضاعم خیلی داغونه و کلا نفس نمی تونم بکشم !!! یاشار هم خونه است و بنده خدا از دیشب تا حالا یه سره داره بشور و بساب و بپز می کنه ... یاد روزهایی افتادم که اون مریض می شه ... خیلی خودم خسته می شم ... حتما اونم الان خیلی...
-
روزانه 200 ... پسر دار شدیم !!!
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 11:39
این هفته ی پر از تعطیلات هم گذشت و تعطیلی بعدی میافته برای 22 بهمن !!! چند وقتی می شه که از طریق یک موسسه خیریه حامی یه پسر کوچولو شدم ، پدرش کارگره و مادرش هم کارهای منزل و انجام می ده ... خیلی وقت بودم دلم می خواست حامی بشم خیلی هم از دوستان و همکارانم که تو موسسات خیریه بودن پرس و جو می کردم دوست داشتم یه جایی باشه...
-
روزانه 199
دوشنبه 24 آذرماه سال 1393 19:09
جواب آزمایشاتمون را گرفتیم ... یاشار خدا رو شکر مشکل خاصی نداشت جز چربیش که در مرز بالا بودن قرار داشت ... من اما کم کاری تیرویید داشتم نسبتا زیاد و یکمی آهنم کم بود ... بعد از دو هفته هم تونستم وقت دکتر غدد بگیرم که بهم قرص داد که روزی یه نصفه بخورم و فعلا هم برای بارداری اقدام نکنم تا وضعیت تثبیت بشه !!! کار من و...
-
روزانه 198
سهشنبه 4 آذرماه سال 1393 19:16
بالاخره بعد از اون مریضی یه روز اینقدر سرفه کردم که مجبور شدم برم دکتر ... یه آمپول زدم و یه داروهایی داد برای باز شدن برونش و یک آنتی بیوتیک ... چند روزی خوردمشون و بهتر شدم اما یکم سرگیجه و گنگی برام ایجاد می کرد ... اون آنتی بیوتیکه که دیگه نگو ، همش گشنم بود یعنی کلا سیر نمی شدم و خیلی حس عجیبی بود برام چون من کلا...
-
روزانه 197
پنجشنبه 8 آبانماه سال 1393 17:22
س لام به همه ی دوستان هفته ی گدشته یکمی مریض شدم ... گلوم درد می کرد و یکمی تب کردم ووو محلش نذاشتم ، نه دکتر رفتم نه قرصی خوردم ... اما هی خوب نشد ، گلودردم خوب شد ها اما گاهی یکم درد می گیره و بینیم کیپ می شه و سرم هم درد می گیره و سنگینه ... تا من باشم که به موقع برم دکتر هوا هم که حسابی سرد شده و هر چی می چوشم...
-
روزانه 196
پنجشنبه 1 آبانماه سال 1393 17:30
می دونم که خیلی وقته ننوشتم ... اما واقعا وقتی مهر شروع می شه من دیگه وقتی برای نوشتن ندارم همین که همتون را بخونم و ازتون بی خبر نباشم خوبه برام !!! امسال هر روز می رم مدرسه ، 4 روز مدرسه ی قدیمی خودمونم و 1 روز هم یک مدرسه جدید که اونجا فقط درس می دم ... 6 ساعت پشت سر هم و تقریبا شبیه هم و خیلی خسته کنندست اما به...
-
روزانه 195
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1393 11:22
نصفه و نیمه خیاطی کردم اما باید نوار اریب می خریدم و پارچه ... اما پولام تموم شده ... باید صبر کنم ... یاشار هم که مطابق معمول با محل کارش مشکل داده و حق هم داره بعد از 40 روز هنوز حقوق ندادن و تازه ادعاشونم می شه و حق به جانبن ... یاشار هم که حساس ... اعصابش خورده و بعدش هم معدش درد می گیره و ... یکم طرح درسامو کامل...
-
روزانه 194
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1393 13:21
خب دومین سری از تعطیلات تابستانی ما شروع شد ... و بعدش دیگه بدو بدو های شروع سال تحصیلی جدید !!! دیروز با یاشار رفتیم کلی خرید مایحتاج خونه که امروز همه رو جمع و جور کنم ... تره بار هم باید برم ... عاشق روزهای بعد خریدم ... در یخچالو که باز می کنی پر از خوراکیه و حق انتخاب داری که چی بخوری ... آخرای ماه که می شه و...
-
روزانه 193
سهشنبه 11 شهریورماه سال 1393 19:00
سلام الان ساعت 7 بعد از ظهره ... ساعت 4 رسیدم خونه ... به مادر شوهر زنگ زدم چون تازه از سفر اومده بودند و دفعه ی پیش که من دیر رسیدم خونه و اونا از سفر برگشته بودند ... پدر شوهر به یاشار زنگ زده بود که ما ار سفر اومدیم چرا یلدا به مامان زنگ نمی زنه ... بنابر این بنده برای عدم تکرار چنین موردی خودم زودتر زنگ زدم ......
-
روزانه 192
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1393 19:40
این ماه های تابستون هم دارن تند و تند تموم می شن و من می مونم یه عالمه کار نکرده ... اتاقمو عوض کردم و در وقع برای سال جدید حوزه ی کاریم بیشتر به تخصصم نزدیک شده و در همین راستا اتاقم هم عوض کردم ... من می خواستم برم تو یه اتاق کوچیک اما مدیرمون گفت من که زیاد از اتاقم استفاده نمی کنم ... تو برو اونجا !!! الان یه اتاق...
-
روزانه 191
سهشنبه 10 تیرماه سال 1393 18:03
این هفته تعطیلی همگانی داشتیم ... یعنی کل مدرسه تعطیل بود ... اما شنبه برای یک کار اداری و در واقع قراردادهای همکاران که یکمی نقص داشت رفتم مدرسه ... بعدش دوباره امروز برای یک کار دیگه که فوری بود رفتم مدرسه ... فردا باید برم یه مدرسه ی دیگه که قراره امسال یک روز برم اونجا برای طرح درس نویسی و ... خلاصه که تعطیل واقعی...
-
روزانه 190
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1393 16:40
چند روزه خیلی بی حوصله ام ... اصلا حال انجام دادن کاری رو ندارم ... دقیقا از بعد روزی که با یاشار کلی بحثمون شد و واقعا روز مزخرفی بود ( جمعه گذشته که پستشو گذاشتم ) یه حس منفی نسبت به زندگی پیدا کردم ... امروز صبح تا مدرسه رانندگی کردم و به نظز خودم افتضاح بود یعنی دو روز نشینی باید همه ی تسلطت از بین بره ؟!!! خیلی...
-
روزانه 189
دوشنبه 26 خردادماه سال 1393 20:40
سلام دوباره چقدر من این روزا سوال و حرف دارم تو سرم تصمیم گرفته بودم که فوق پیام نور شرکت کنم ... کتاب هاشو از نمایشگاه کتاب خریده بودم و منتظر وقت ثبت نام بودم ... تا اعلام شد هم سریع ثبت نام کردم و برنامه ریزی کردم و شروع کردم به در خوندن ... چند وقت پیش سر همون قضیه ی خونه ی مامانم اینها احساس کردم شاید الان به...
-
روزانه 188
جمعه 23 خردادماه سال 1393 20:01
یه مشکلی که چند وقتیه باهاش به شدت درگیرم اینه که از وقتی که خواهرم برگشته به شدت عصبی و بد اخلاق شده و مدام در حال انتقاد کردن و داد و فریاد کردن با دیگرانه ... مخصوصا مامان و بابام ... این وسط گاهی هم انتقاد هایی به ما می کنه ... مثلا از سبک زندگیمون ... گدشته و حالمون یا چیزای دیگه ... یاشار هم به شدت حساس شده و...
-
روزانه 187
سهشنبه 20 خردادماه سال 1393 18:07
سلام به همه ی دوستان تنبل شدم حسابی خودم هم می دونم ... تعطیلات نوروز که تموم شد روزهای کار شروع شدند ... روزهای خیلی شلوغ چون پیش ثبت نام ها شروع شده بودند و حسابی مراجعه کننده داشتیم . خوبیش این بود که درسم تموم شده بود و استرتس امتحان و نخوندن درس نداشتم ... اما حسابی دنبال گرفتن مدرکم هستم که هی به گیر می خوره ......
-
سال نو مبارک
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1393 11:43
سلام دوستای خوبم می دونم که توی نوشتن خیلی تنبل شدم ... نه خودم پست جدید می زارم و نه کامنتی می دم البته که هر روز همه تون را می خونم و از حال روزتون با خبرم و کامنت ها را هم تو دلم می دم براتون اما انگار یه چیزی مانع نوشتنم می شه خب سال نوتون مبارک امیدوارم امسال برای همه خیلی خیلی بهتر از سال گذشته باشه پارسال برای...
-
روزانه 186
یکشنبه 22 دیماه سال 1392 19:53
این روزها وقتی از سر کار بر می گردم کلی حسهای خوب دارم ... از اینکه دیگه مجبور نیستم بشینم یه سره درس بخونم ... دیروز برای یاشار یک کیک کاکائویی خوشمزه درست کردم و شام و ناهار خوشمزه اما خب کلا این روزها حال و هوای دلم بارونیه ... اونقدرها که باید و شاید شاد نیستم و فعلا دارم به خودم استراحت می دم تا شاید حالم بهتر...
-
روزانه 185
جمعه 20 دیماه سال 1392 15:30
خب بالاخره این امتحانای کذایی من تموم شدن ... واقعا مردم از بس درس خوندم ... وسط ترم که همش آزمایشگاه داشتم و وقت درس خوندن نبود ... این هفته از شنبه تا امروز رو مرخصی گرفته بودم و دیروز آخرین امتحانم را دادم ... هر چند که این آخری رو خیلی خوب ندادم اما همین که فعلا تموم شده خودش خیلی خوبه . البته که هنوز پایان نامه...
-
روزانه 184
یکشنبه 17 آذرماه سال 1392 13:07
اوووووه صد ساله ننوشتم ها ... البته که هر روز اولین کهری که می رسم خونه انجام می دم اینه که وبلاگ های آپ شده رو بخونم ... اما اینقدر درگیر کار و دانشگاه بودم و هستم که یه جورایی مثل آقوی همساده له لهم ... 9 تا واحد عملی واقعا که آدمو بیچاره می کنه ... تقریبا هفته ای چند روز دانشگاه بودم و بعدش هر کدوم از استادا ساز...
-
روزانه 183
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 10:19
خب سال تحصیلی جدید هم که شروع شد ... اون روزا که عصبانی بودم دیگه تصمیم گرفته بودم با مدیرمون صحبت کنم و بگم که نمی تونم بیام و از اونجایی که راهنمایی و دبیرستان منحل شده بود و می تونستم برای بیمه ی بیکاری اقدام کنم خیلی نگران بی پولی و بیکاری نبودم ... یه روزی که باز هم خیلی عصبانی بودم رفتم و باهاش کلی حرف زدم و...
-
روزانه 182
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1392 11:00
خب براتون بگم که دیروز یه جشنی داشتیم تو مدرسه و حدود 7-8 ساعت سرپا بودمفکر کن 100 تا مهمون کله گنده داشتیم و من مسئول خوش آمد گویی بودم ... اصلا مدرسه ی جدید رو دوست ندارم از پر توقع بودن آدمها بدم میاد ... از اینکه انتظار دارن تو هر کاری رو انجام بدی ... روز اول قرار بود من فقط مدیر آی تی باشم اما کلا از همه انتظار...
-
روزانه 181
جمعه 15 شهریورماه سال 1392 22:27
امتحاناتمون تموم شد ... بدک نبود ، حالا هنوز گزارش کارآموزیم مونده که دارم می نویسم . سیستم گلستان مشکل دار بود و نتونستم هنوز انتخاب واحد کنم ، ببین این ترم آخری می تونن اذیت کنن !!! همه ی آزمایشگاه ها که پر شده اما به من مربوط نیست باید برام باز کنن چون من ترم آخرم و خودشون توی تعریف درس برای من مشکل داشتن و نتوستن...
-
روزانه 180
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 21:33
سه شنبه امتحان داشتم ، آخه این ترم برای اولین بار ترم تابستونی گرفتم که ترم دیگه واحدهام کمتر از 24 بشه همه رو هم نیاز بگیرم ، بیشتر آزمایشگاه هام مونده و باید حتما هم نیاز بشن . سه شنبه اینده هم امتحان دارم .... و بعدش هم باید گزارش کارآموزیمو آماده کنم یاشار هم امتحان داره شنبه و دوشنبه و داره درس می خونه البته اگه...
-
سفرنامه کیش - مرداد 92 - قسمت چهارم
یکشنبه 20 مردادماه سال 1392 22:15
روز سوم صبح یکمی دیرتر از خواب بیدار شدیم و فکر کنم ساعت 8:30 بود که رفتیم صبحونه خوردیم و اینبار چون همه ی چیزها را امتحان کرده بودیم می دونستیم چی دوست داریم و صبحانه ی دلچسب تری بود . یکی از قسمت های هتل که خیلی دوستش داشتم و دلم می خواست روزی چندین بار از اونجا رد بشم راهروی هتل بود که به سمت اتاق ها می رفت ... از...