خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 186

این روزها وقتی از سر کار بر می گردم کلی حسهای خوب دارم ... از اینکه دیگه مجبور نیستم بشینم یه سره درس بخونم ... دیروز برای یاشار یک کیک کاکائویی خوشمزه درست کردم و شام و ناهار خوشمزه 

اما خب کلا این روزها حال و هوای دلم بارونیه ... اونقدرها که باید و شاید شاد نیستم و فعلا دارم به خودم استراحت می دم تا شاید حالم بهتر بشه و پایان ناممو تکمیل کنم . 

مدرسه هم از بس سرده دلم نمی خواد برم ... یعنی از لحظه ای که وارد می شم تا 8 ساعت بعدش که بیام خونه دارم می لرزم و دستام یخ زده است ... من نمی دونم چرا من سرمایی رو گذاشتن یه جای سرد ...


روزانه 185

خب بالاخره این امتحانای کذایی من تموم شدن ... 

واقعا مردم از بس درس خوندم ... وسط ترم که همش آزمایشگاه داشتم و وقت درس خوندن نبود ... این هفته از شنبه تا امروز رو مرخصی گرفته بودم و دیروز آخرین امتحانم را دادم ... هر چند که این آخری رو خیلی خوب ندادم اما همین که فعلا تموم شده خودش خیلی خوبه . البته که هنوز پایان نامه مونده اما خب فعلا استراحت می کنم تا بعد ...

از دیروز کلی خونه رو تمیز کردم . امروز یه ناهار خوشمزه پختم و تازه احساس می کنم دارم به زندگی عادی بر می گردم . 

چقدر خوبه آدم عادی زندگی کنه و این همه درس  و مشق نداشته باشه . 

یاشار تا چند روز پیش می گفت برو فوق ادامه بده و از اینجور حرفا 

امروز که من کلی به خونه و خودم رسیدم و ناهار خوشمزه درست کردم و تازه برای فردا ناهار هم قرمه سبزی درست کردم نظرش عوض شد ، گفت تو چقدر سرحال شدی و دیگه ادامه نده اصلا 

حالا از فردا صبح بعد از چندین روز می خوام برم سر کار ... دوست دارم زودتر برم که روحیم عوض شه ، از یه طرف دیگه هم اینقدر مدرسه سرده که نمی شه تکون خورد ...

مشکلات مالی به شدت دارن فشار میارن و من گاهی اینقدر افسرده می شم و خسته که از همه جا می برم ...

دیگه آزاد ترم و سعی می کنم از این پس زودتر بنویسم اگه خدا بخواد