خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 203

امروز خونه موندم ... اصلا حتی ذره ای توان رفتن به سر کار را نداشتم ... انگار نه انگار پنج شنبه و جمعه خونه بودم ... خیلی خسته ام هفته ی گذشته هم تو مدرسه و هم تو خونه و هم بیرون از خونه خیلی کار داشتیم ... اینقدر که من خیلی شب ها تا دیروقت بیرون بودم ... و واقعا توان ادامه دادن تا دو هفته ی دیگه رو ندارم ... 

جای همگی خالی دیروز ظهر هم جشن پایان سال شرکت یاشار بود ... به یک رستوران خوب دعوت شده بودیم و خوب بود و خوش گذشت ... با همکاراش آشنا شدم ... آخه این همکارا رو ندیده بودم ... از پارسال بهمن یاشار اینجا می ره و البته فقط 2 روز در هفته می رفت که امسال شده 3 روز ... 

خیلی دلم می خواد برم بیرون و خرید کنم ... اما یاشار خیلی سرش شلوغه ... آخرین روز اسفند درست ساعت 12 و 1 صبح سخنرانی داره ... یه سخنرانی آنلاین و به زبان انگلیسی و باید حسابی آماده بشه و منم باید همکاری کنم باهاش ... موقعیت خوبیه برای ابراز وجود !!! و شاید شرایط بهتر 

این هفته یاشار هم حسابی سرما خورده بود و دو روز خونه خوابیده بود ...

آهان راستی نگفته بودم ... دو هفته ی پیش هم پدر شوهر قلبش به شدت درد گرفت و بردنش بیمارستان و یه هفته تو سی سی یو بستری بود و آنژیو شد و بعد هم فنر ... خدا رو شکر فعلا حالش خوبه ... اما خب اون یک هفته هم حسابی درگیر بودیم و هفته های بعد هم ادامه داره !!!

خلاصه که اینقدر همه چیز شلوغ و پلوغه که حد نداره ...

اما در کل نیمه ی دوم سال 93 بهتر از نیمه ی اولش بوده تا اینجای کار