خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 166

سلام  

باز هم با تاخیر فراوان  

کلا من امسال خیلی تاخیر دارم همش 

این چند هفته که امتحاناتم شروع شده و تا 7 بهمن هم ادامه داره ...روزهایی که امتحان دارم مرخصی گرفتم و اگر روز قبل هم تعطیل نباشه بازم مرخصی گرفتم . فکر می کنم خیلی نتیجه ی بهتری دارم می گیرم ... اما سختیش اینجاست که ما کلا مرخصی در طول  سال نداریم ... منم گفتم یا از مرخصی سالانه ام کم کنید یا از حقوقم بالاخره من نیاز به این چند روز تعطیل دارم .  

دیروز از بس کتاب خونده بودم شب داشتم از سر درد می مردم ... اصلا دیگه نمی شد چشمامو باز نگه دارم ... خوابم نمیومد ها چشمام خسته بود  

هفته ی پیش تولد مامانم بود و جای همگی خالی رفتیم بوفه گردباد حسابی خوردیم ... اما بعدش فکر کنم چون هوا خیلی سرد بود یاشار حسابی مریض شد فکر کنم از اون آنفلوانزا های جدید گرفته بود ... تن درد شدید و سردرد داشت و حتی اینقدر فشارش پایین بود که قلبش هم درد گرفته بود ... منم خیلی نگران شدم بردمش دکتر نوار قلب گرفت و کلی عکس از ریه و سینوس و ... اما گفت به خاطر فشارشه که خیلی پایینه و سرم زد و کلی هم آمپول زد توش و خدا رو شکر فعلا که حالش خوبه  

چقدر ارزش پولمون پایین اومده من دیگه دارم هر ماه حسابی کم میارم ... اصلا دیگه نمی دونم توی چی باید صرفه جویی کرد ... باز خدا رو شکر امسال جا به جا نشدیم وگرنه باید چند برابر الان اجاره خونه می دادیم ... برادرم داشت این چند وقت دنبال خونه می گشت اینقدر اجاره ها بالا رفته که حد نداره ... حالا پدر خانومش داره خونشونو می سازه و قراره یه طبقه به هر بچه اش بده ... البته اینا هم باید 100 ملیون فکر کنم بدن ... فعلا 60 تاشو دادن تا ببینن بعدش چی می شه  

 

روزانه 165

جای همگی خالی دیروز ظهر خونه ی یکی از همکارام که از مکه اومده بود دعوت بودم ... شب هم رفتیم خونه ی مامان و بابام ...  

کلا این هفته خیلی شلوغ بود ... دو شنبه رفتم دانشگاه ... سه شنبه یه جا باید می رفتم مجلس ختم بعدش هم چون بابام کمرش به شدت درد می کرد باید می رفتم دیدنش ... شام هم مجبور شدیم همونجا بمونیم و 9 رسیدم خونه و یکراست رفتم خوابیدم تا صبح  

چهارشنبه شب رفتیم خونه ی پدر شوهر و مادر شوهر تا 12 شب  

پنج شنبه هم که از صبح رفتم یکم خرید و بعد حمام و درست کردن مو و آرایش و لباس پوشیدن و مهمونی  

امروز هم از صبح انگار یکی کتکم زده باشه همه تنم درد می کرد و حال سرماخوردگی داشتم شدید .  

اما الان خوب شدم انگار  

هیچی هم توی این دو روزه درس نخوندم  

خدا به خیر بگذرونه این ترم رو  

الان هم یاشار رفته با بابام استخر که یکم راه بره کمرش بهتر بشه هنوزم نیومده  

تازه وقتی بیاد شاید بریم خرید ماهانه از شهروند   

از فردا به مدت دو هفته احتمالا ساعت 2 تعطیل می شیم