جای همگی خالی دیروز ظهر خونه ی یکی از همکارام که از مکه اومده بود دعوت بودم ... شب هم رفتیم خونه ی مامان و بابام ...
کلا این هفته خیلی شلوغ بود ... دو شنبه رفتم دانشگاه ... سه شنبه یه جا باید می رفتم مجلس ختم بعدش هم چون بابام کمرش به شدت درد می کرد باید می رفتم دیدنش ... شام هم مجبور شدیم همونجا بمونیم و 9 رسیدم خونه و یکراست رفتم خوابیدم تا صبح
چهارشنبه شب رفتیم خونه ی پدر شوهر و مادر شوهر تا 12 شب
پنج شنبه هم که از صبح رفتم یکم خرید و بعد حمام و درست کردن مو و آرایش و لباس پوشیدن و مهمونی
امروز هم از صبح انگار یکی کتکم زده باشه همه تنم درد می کرد و حال سرماخوردگی داشتم شدید .
اما الان خوب شدم انگار
هیچی هم توی این دو روزه درس نخوندم
خدا به خیر بگذرونه این ترم رو
الان هم یاشار رفته با بابام استخر که یکم راه بره کمرش بهتر بشه هنوزم نیومده
تازه وقتی بیاد شاید بریم خرید ماهانه از شهروند
از فردا به مدت دو هفته احتمالا ساعت 2 تعطیل می شیم
خسته نباشی خانوم معلم
سلام
من یه پرسش همگانی دارم از افرادی که متاهل هستن
اول ورودتون را به این جمع عاشقانه ی متاهلی تبریک میگم و میخوام بدونم هیچ وقت با همسرتون در مورد بچه دار شدن صحبت کردین؟؟؟
نظرتون چیه؟؟؟
منتظرتونم
خوش بحالت!
منم معلمی میخوام!
کدوم شهروند میری؟
معمولا آرژانتین
سلام یلدا خانم عزیز
امیدوارم همیشه خوشبخت و سپیدبخت باشید
من از اسم یلدا و یاشار خیلی خوشم میاد اتفاقا تصمیم داشتم اگه قسمت شد و نی نی دار شدم اسم بچه هام یلدا و یاشار باشه.
یلداجون خیلی نی نی دوست دارم الان یکساله ازدواج کردم ولی هنوز قسمتم نشده.گلم وبلاگ قشنگی داری ولی من وبلاگی ندارم.
بهترینها رو برات ارزومندم...موفق و پیروز باشی...
ممنون
خوشحالم که خوبی یلدا جونم :*
ایشالا که کمر پدرت هم خوب بشه...
من خیلی ناراحت میشم وقتی میبینم بابام یه جایی از بدنش درد میکنه :(