خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

سفرنامه ۲

بعد از اینکه وارد فرودگاه دبی شدیم نوبت اسکن چشم بود و بعد از اسکن چشم چک کردن پاسپورت ها و ویزاها و بعد هم رفتیم و چمدونمونو تحویل گرفتیم ... همونجا یه سری به فری شاپ فرودگاه زدیم ببینیم چیا داره و قیمتشاش چه جورین !!!  

هتل ترنسفر از فرودگاه داشت و یک نفر منتظر ما بود یک خانم و آقا و پسر کوچولوشون هم که توی هواپیمای ما بودند توی هتل ما بودند ...  

به هتل که رسیدیم یک آقایی که مسئول تور بود اومد و درباره ی تورهای دبی و شرایط هتل و ... توضیحاتی داد بعد هم اتاق هامونو تحویل گرفتیم ...   

 

 

وقتی وارد اتاق شدم خیلی حس خوبی بود ... همه چیز سفید بود پرده ها روتختی ها و ...   

 

 

   

به نظر من هتل خوبی بود همه چیز سفید و آرامش بخش ... اما در کل یاشار خیلی از هتل خوشش نیومد چون استخرش صبح ها زنانه و بعد از ظهر ها مردانه بود و کلا هتل اسلامی بود و ایرانی زیاد داشت !!! 

وسایلمونو جا به جا کردیم مدارک مهم و پول ها را توی گاوصندوق اتاق گذاشتیم و رفتیم برای ناهار ... 

صبحانه و یک وعده غذا ( ناهار یا شام )  به صورت بوفه و از قبل حساب شده بود ... 

غذا هاش در کل بد نبودند اما خیلی هم ایرانی نبودند و من بیشتر از غذاهای دریایی اش خوشم می اومد ... 

بعد از ناهار تصمیم گرفتیم یه چرخی بزنیم ... هتل بسیار نزدیک به سیتی سنتر بود در واقع تنها باید از یک خیابان رد می شدیم و ما برای اینکه هوای گرم اذیتمون نکنه از یک در ایستگاه مترو وارد می شدیم و وقتی از در دیگش بیرون می اومدیم روبروی سیتی سنتر بودیم ...  

خیلی زمان زود می گذشت تا یه چرخی زدیم زود شب شد ... با اونکه سیتی سنتر مرکز خرید خیلی بزرگی نسبت به سایر مراکز خرید دبی نبود اما برای ما خیلی بزرگ بود ... 

توی همه ی مراکز خرید فضای نسبتا بزرگی بود که دور تا دورش شعبه ی فست فود های مختلف بود و خیلی جالب و بامزه بود ... غذاهایی هم که داشتند جالب بود ... پیتزا هات را برای شام انتخاب کردیم ...  

 

 

   

 

وقتی که غذا را سفارش می دادی یکی از اینها بهت می دادن و وقتی غذات آماده می شد چراغ می زد و می لرزید و تو هر جای مرکز خرید که بودی می فهمیدی و غذاتو می گرفتی !!! 

 

بعد از اون هم تا حدود ۱۱ -۱۲ که تعطیل می شد گشتیم و بعد برگشتیم هتل و بیهوش شدیم ...  

.

سفرنامه ۱

 سلام دوستای خوب و مهربونم  

ما بالاخره رفتیم دبی و برگشتیم واقعا فوق العاده بود . مثل این بود که این چند روز را توی رویا بودیم ... انگار خوابیده باشی و یک خواب قشنگ دیده باشی ... ولی در عین حال وقتی پیشرفت هاشونو می دیدی غصه می خوردی که ما با این همه منابع طبیعی و امکانات چرا حتی یکدونه از اینها را نداریم حتی توی پایتخت کشورمون !!!! 

مراکز خرید فوق العاده بزرگ و زیبا ... ایستگاه های متروی منظم و قوانینی که همه رعایت می کنند !!! 

و حالا همونطور که قول داده بودم سفرنامه ...

 

بعد از ظهر یکشنبه  

یکشنبه بعد از ظهر از سر کار که برگشتم خونه تند تند شروع کردم به جمع کردن لباس ها ... و بستن چمدان و رفتم دوش گرفتم و به موهام موس زدم که تا فردا صبح خوب بمونه  

شب هم می خواستم زودتر بخوابم چون صبح باید ساعت ۳:۳۰ بیدار می شدیم . پرواز ساعت ۷:۳۰ بود و باید ۳ ساعت زودتر فرودگاه می بودیم و از اینجا تا فرودگاه تقریبا ۱ ساعت راه بود . اول می خواستیم آژانس بگیریم اما خیلی گرون می شد رفت ۲۵۰۰۰ تومان و برگشت هم ۲۵۰۰۰ تومان زنگ زدیم پارکینگ فرودگاه گفت شبی ۴۵۰۰ . بنابر این با ماشین خودمون رفتیم که در نهایت شد ۱۸۵۰۰ .  

   

صبح دوشنبه  

ساعت ۳:۳۰  بیدار شدیم سریع دو تا نسکافه درست کردیم و خوردیم لباس پوشیدیم و راه افتادیم . ورودی فرودگاه کلی توی صف بودیم تا چمدون ها را از دستگاه عبور بدیم بعدش هم رفتیم کارت پرواز گرفتیم و بارهامون رو تحویل دادیم . بعد نوبت صف چک کردن پاسپورت ها بود ... صف خیلی طولانی ای بود ... به هر حال اینجا ایرانه و سیستم کنترل پاسپورت ها حدود یک ساعت قطع شده بود و صف های بسیار طولانی . .. حدود ۲ ساعت توی صف بودیم تمام پروازها ۱ ساعت تاخیر داشتند چون مسافرهای توی صف گیر کرده بودند . بالاخره پاسپورت ها چک شدند و سوار هواپیما شدیم ... منتظر ماندیم تا بقیه هم برسند ... 

از اینجا به بعد همه ی لحظه هاش قشنگ بود ... موقع گرفتن کارت پرواز به یاشار گفتم یه جایی کنار پنجره بگیره ...  

 و سفرمون را با هواپیمایی ماهان آغاز کردیم ...   

 

 خیلی خوب بود که از پنجره همه چیز رو می دیدم !!! اول از روی تهران رد شدیم کم کم که اوج می گرفت رفتیم روی ابرها و بر خلاف همیشه که ابرها بالای سرمون بودن ابرها زیرمون بودند و خیلی جالب و قشنگ بود جلوتر که رفتیم آسمان صاف شد و شهر ها و کوه ها را می شد دید . عین این نقشه های توپوگرافی شده بود که از بالای کوه ها عکس می گیرند ... پستی و بلندی های زمین خیلی قشنگ بودند .... از روی جزیره کیش هم رد شدیم وقتی هم که روی خلیج فارس بودیم خیلی قشنگ بود پر بود از ناو ها و چند تایی هم اسکله نفتی ... من همیشه کنار پنجره را توی هواپیما دوست دارم . چیزهایی را میشه دید که همیشه در دسترس نیستند و این خیلی جالبه !!! 

 

   

 

برگشتم

سلام دوستای مهربونم من برگشتم !!!!  

زودی میام می نویسم ...

باور می کنم !!!

سلام دوستای مهربونم   

بالاخره داره رویای من به حقیقت می پیونده ... روزی که گفتند قراره اردیبهشت برین دبی باورم نشد ... فکر کردم یک شوخیه ... یه خیاله ... و حالا این خیال که خیلی دور از ذهن بود داره به حقیقت می پیونده ... 

ما فردا صبح ساعت ۷:۳۰ پرواز داریم و ۵ شنبه ساعت ۱۱:۳۰ شب از فرودگاه دبی   

امروز اینقدر هیجان داشتم و دارم که همش قلبم تیر می کشه ... آخه کلی کار داشتم توی مدرسه و باید همشون رو تموم می کردم از طرف دیگه هنوز هیچ کاری برای سفر انجام نداده بودم و یهو یاشار زنگ زد و گفت فردا صبح ساعت ۷:۳۰ پروازه و من که تا اون موقع فکر می کردم بعد از ظهر دوشنبه می ریم و با خیال راحت همه ی کارها را برای صبح گذاشته بودم دلم یه عالمه شور زد . 

برگردم حتما یک پست مفصل درباره ی سفرم میذارم اما شاید تا شنبه یکشنبه نتونم ها !!!  

 مواظب خودتون باشین  ...