خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 163

5 شنبه این هفته مدرسه همه همکارا رو به یک باغ نزدیک تجریش دعوت کرده بود از ساعت 10 صبح تا 2 ... به صرف ناهار و ... 

ساعت 9 با دوتا از همکارام که خونشون نزدیک ماست قرار گذاشتیم و رفتیم اونجا ... اینقدر شیطونی کردیم که حد نداشت ... ساعت 2.5 هم راه افتادیم به سمت خونه ... حدودای 3.5 بود که رسیدم خونه و یه راست رفتم خوابیدم ... 

یاشار هم مطابق معمول 5 شنبه ها دیر اومد و رفتیم شام خونه ی مادر شوهرم ... مامان و بابام هم که رفتن مشهد ... جمعه شب هم رفتیم خونه ی برادرم ... جای همتون خالی اما تعطیلات کوتاهی بود به نظرم ... 

امروز هم توی مدرسه خیلی کار داشتیم ... الان هم حسابی خسته ام دلم می خواد زودتر ساعت 4 بشه برم خونه بگیرم بخوابم !!!

روزانه 162

امروز روز خوبی بود برام به کلی کار رسیدم و خدا رو شکر سر حال و پر انرژی بودم ... صبح یاشار 8:30 رفت منم شروع کردم یسری آهنگ قشنگ که دوست داشتم گذاشتم و خونه رو تمیز کردم ... لباسا رو جمع کردم ... آشپزخونه رو تمیز کردم ... بعد کم کم اومدم وب گردی کردم ... بعدش سنتور تمرین کردم ... ساعت 11 شده بود که دیدم هوا حسابی آفتابیه و دلم می خواد برم بیرون ... شال و کلاه کردم رفتم یه چرخی زدم و کلی هم خریدهای ریز میز کردم ... دو تا لاک خریدم برای خودم یکیشون سرخابی و یکیشون هم اکلیل نقره ای ... یه عالمه میوه خریدم . تنوعشون زیاد بود اما تعدادشون کم بود ... مثلا 5 تا دونه نارنگی ... دو تا انار و ... یکم هم کاهو خریدم ... اومدم خونه میوه ها رو شستم و توی ظرف میوه چیدم و گذاشتم روی میز ... کاهو ها رو شستم ... یکمی هویج داشتم اونارم پوست کندم ... با کاهو و گوجه و هویج و لیمو ترش تازه یه سالاد حسابی درست کردم و توی یه مقداری سس زدم ... ناهارم هم که قرمه سبزی بود گرم کردم و برعکس همیشه که تنهایی حال غذا خوردن ندارم سفره پهن کردم ... زدم کانال پرشین فیلم دیدم و ناهار خوردم ... خیلی خوب بود !!!  

بعد یکم دراز کشیدم دیدم خوابم نمی بره رفتم یه دوش گرفتم قبلش هم ناخونامو با همون دو تا لاک جدید لاک زده بودم ... یه پیراهم کوتاه یکی از دوستام برای تولدم خریده بود اونو پوشیدم موهامم موس زدم و فرفری کردم ... بعد هم آرایش کردم و هی از دیدن خودم خوشحالی کردم ...  

اما بازم از یاشار خبری نبود ... حالا هر روز زود زود می اومد ها ... امروز که من پر انرژی ام نیست !!!!  

بعدش یه مقداری ماهی فیله و یکمی میگو  رو سوخاری کردم و گذاشتم توی یخچال تا وقتی یاشار اومد سرخ کنم ... خلاصه که امروز حسابی کدبانوگری کردم ... خودم که راضی اما ... اما دیگه واقعا حوصلم سر رفته در ضمن اینکه همش منتظرم یاشار بیاد تا از اینهمه کدبانوگری باراش تعریف کنم اونم لوسم کنه !!!  

شدیدا به سرم زده برم موهامو کوتاه کوتاه کنم ... یاشار موافقه ... اما خودم همش دو دلم ... انگار دلم نمیاد !!!  

روزانه 161

خیلی وقته ننوشتم ... می دونم ... هر روز خیلی خسته ام و وقتی میام فقط می رسم بخونمتون ... دیگه حال نوشتن ندارم .  

اولین حقوق امسالمونو هم گرفتیم ... فکر می کنم خیلی کمه ... باید روی خواسته ی خودم پافشاری می کردم . آخه زود زود تموم شد !!! 

بچه ها هم خوبن ... شیطونن و پر انرژی  

اما من نمی دونم چرا امسال مثل پارسال انرژی ندارم ... پارسال این موقع ها نمایشگاه کارهای بچه ها زده بودم .  

کم کم داره کارام کمتر می شه ... امیدوارم بتونم انرژی بزارم براشون