خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

مهمونی دیروز

یروز صبح که بیدار شدم تند تند کارهای باقیمونده رو انجام دادم هر چقدرم کار می کردم تمومی نداشت که .  

یاشار هم دیرتر رفت که از اونور هم دیرتر بیاد .  

حدودای ساعت ۲ دیگه حاضر حاضر بودم و دوستام حدودای ۳ اومدن . موهام هم فرفری کردم و اون پیراهن خال خالی که مامان و بابام برام سوغاتی آورده بودن پوشیدم .  

کلی زدیم و رقصیدیم و شلوغ بازی در آوردیم . فکر کنم همسایه ها سردرد گرفتن بس که ما سروصدا کردیم .  

دوستم هم اینقدر خوشحال و هیجان زده شده بود که نگو .  

خلاصه که روز خیلی خوبی بود اما من خیلی خسته ام الان .  

  

عکس ژله ها  

 

 

عکس کیک ها  

 

 

روزانه ۱۳۴

چه هوای نابیه امروز ... صبح زود که با یاشار رفتم سرکار ... پولام هم تموم شده بود و برای مهمونی ژول کم آورده بودم اما صبح که بیدار شدم مطمئن بودم که امروز دوباره پولدار می شم ... تا رفتم آموزشگاه خانم منشی پاکت حقوقو داد دستم و اون برگه ی معروف که امضا کنم ... کلی شاد شدم .  

خلاصه که آخرای ترمه و شاگردام دو تاشون نیومده بودن از 4 تا !!! منم یکم مشکلات اون دوتا رو رفع کردم تا 4 شنبه که آخرین جلسه است .  

بعدش هم خودم پیاده تا یه جاهایی اومدم ... حیف بود از اول سوار ماشین بشم . آموزشگاه تجریشه و من تا نان سحر پیاده اومدم بعدش رفتم یه عالمه نون های خوشمزه و تازه و داغ خریدم و بازم به پیاده رویم ادامه دادم . دیگه داشتم می رسیدم نزدیکای مدرسه که سوار اتوابوس شدم .  

بعدش هم نزدیکای خونه دوباره کلی پیاده روی کردم و رفتم پنککم رو که تموم شده بود خریدم و کلی مغازه ها روی توی هوای دل انگیز دید زدم و بعد برگشتم خونه و الان هم در خدمت شما ام .  

دیروز ژله خرده شیشه ام درست شد و واقعا عالی شد خیلی دوستش داشتم خوشحالم که زحمتام هدر نرفت .  

امروز باید دو تا کیک بپزم و بعد تزئینشون کنم .  

خونه رو تمیز کنم . رو تختی رو هم که دادم خشکشویی و دیروز گرفتم .  

شربت هم خودم درست کردم!!!  

خوبیش اینه که فردا رو تعطیلم و از صبح می تونم به همه ی کارام برسم .   

امیدوارم همه چیز به خوبی پیش بره و حسابی خوش بگذره  

اون دوستم هم که تولدشه فهمیده و دیگه سورپرایز نمی شه  

عصرونه هم درست نمی کنم ... اونجوری همش باید پذیرایی کنم و بهم خوش نمی گذره ...  

دوربینم همش عکسا رو تار می گیره وگرنه عکس ژله ام رو میذاشتم .

روزانه ۱۳۳

دیروز ظهر رفتیم خونه ی پدر و مادر شوهر ، 5 شنبه شب هم رفتیم خونه ی مامان و بابام .  

بعد از ظهر جمعه هم یکم کارای عقب مونده و تمیز کاریهای خونه رو انجام دادم و وب گردی کردم و ...  

امروز صبح هم یاشار باید زودتر می رفت ، من مجبو شدم خودم با اتوبوس برم . دیگه روزای آخر آموزشگاهه برای ترم بعد دیگه نمی رم .  

از بعد امتحانا دلم می خواد همش بشینم پای کامپیوتر بازی کنم ، عین بچه ها  

یه بخشی از کارام رو برای مهمونی انجام دادم یه بخشی هم همون روزا باید انجام بشه  

دلم می خواست یه سری فیلم کوتاه از دوستام بگیرم که به اون یکی که تولدشه تبریک می گن و بعد اونا رو میکس کنم و آهنگ تولد روش بزارم اما وقت نیست  ، باشه برای تولد یکی دیگه !!!

روزانه ۱۳۲

دیشب مامانم تنها بود قرار شد یاشار بره دنبالش و بیاد خونه ی ما ... منم تا رسیدم خونه مجبور شدم اون خونه ی کثیف رو حسابی تمیز کنم و گرد گیری و جارو و بخارشو و... از همه بدتر توالت بود که باید اساسی شسته می شد ...  

یاشار هم زودتر اومد کلی وسایل رو جا به جا کرد و بعد رفت دنبال مامانم ... برادرم و خانومش هم اومدن شام هم یاشار گفت برگر ذغالی درست می کنم و خودش همه چی رو خرید و من فقط ماست و خیار درست کردم و از ریحونای خودم چیدم و سفره رو حاضر کردم ... بیچاره یاشار قرمز قرمز شده بود از گرمای ذغال ... 

اینقدر هم خسته بودم که حد نداشت خداروشکر خانم برادرم هم خسته بود و نسبتا زود رفتن یعنی ۱۱  

امروز هم رفتم یه سری از خریدای مهمونیمو کردم ... مهمونی هم از دوشنبه افتاد به سه شنبه  

شکلات تلخ خریدم و مواد تزئینی و شابلون برای روی کیک که با ژودر قند تزئینش کنم ... اینقدر شابلوناش جالبه خیلی دوستشون دارم  

الان هم یاشار رفته فوتبال و من تازه می خوام برم شام درست کنم که وقتی برگشت بخوره