خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 185

خب بالاخره این امتحانای کذایی من تموم شدن ... 

واقعا مردم از بس درس خوندم ... وسط ترم که همش آزمایشگاه داشتم و وقت درس خوندن نبود ... این هفته از شنبه تا امروز رو مرخصی گرفته بودم و دیروز آخرین امتحانم را دادم ... هر چند که این آخری رو خیلی خوب ندادم اما همین که فعلا تموم شده خودش خیلی خوبه . البته که هنوز پایان نامه مونده اما خب فعلا استراحت می کنم تا بعد ...

از دیروز کلی خونه رو تمیز کردم . امروز یه ناهار خوشمزه پختم و تازه احساس می کنم دارم به زندگی عادی بر می گردم . 

چقدر خوبه آدم عادی زندگی کنه و این همه درس  و مشق نداشته باشه . 

یاشار تا چند روز پیش می گفت برو فوق ادامه بده و از اینجور حرفا 

امروز که من کلی به خونه و خودم رسیدم و ناهار خوشمزه درست کردم و تازه برای فردا ناهار هم قرمه سبزی درست کردم نظرش عوض شد ، گفت تو چقدر سرحال شدی و دیگه ادامه نده اصلا 

حالا از فردا صبح بعد از چندین روز می خوام برم سر کار ... دوست دارم زودتر برم که روحیم عوض شه ، از یه طرف دیگه هم اینقدر مدرسه سرده که نمی شه تکون خورد ...

مشکلات مالی به شدت دارن فشار میارن و من گاهی اینقدر افسرده می شم و خسته که از همه جا می برم ...

دیگه آزاد ترم و سعی می کنم از این پس زودتر بنویسم اگه خدا بخواد 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد