خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

...

این هفته خیلی هفته ی شلوغی بود .   

شنبه همگی خونه ی مدیر مدرسه مون دعوت بودیم . من هم چون امتحان دارم با خودم تصمیم گرفتم که نرم بنا بر این اصلا آمادگی رفتن به یک مهمونی را نداشتم و با خودم لباسی نبرده بودم . مثل بقیه ی همکاران آرایشگاه نرفته بودم و موهامو درست نکرده بودم . نزدیکای شهر بود که تقربا همه آماده ی رفتن بودن به من گفتن تو که میای . گفتم نه !!! کلی باهام دعوا گرفتن که باید حتما بیای و خیلی خوش می گذره و از این جور حرف ها . خلاصه چشمتون روز بد نبینه منو به زور با همون لباسهایی که زیر مانتو پوشیده بودم بردن . البته واقعا هم خوش گذشت یک کارگاه آموزشی هم برگزار شد که خیلی بامزه بود . و بعد من با یکی از همکارا که می خواست زودتر برگرده برگشتم و چون نزدیک خونه ی مامانم اینها پیاده شدم رفتم اونجا و شب یاشار اومد دنبالم . و از درس خوندن خبری نشد که نشد ....  

امروز هم که سه شنبه است -  جای همتون  خالی - از طرف مدرسه به یک اردوی ورزشی دعوت شده بودیم و رفتیم استخر و کلی شیطونی کردیم و گفتیم و خندیدیم و ورزش کردیم .  

در حال حاضر هم بنده یک عدد یلدای خسته هستم که باید کلی هم درس بخونه .  

و از اونجا که یلدا خانوم در کارهای خونه بسیار تنبل می باشد سر راه یک قوطی کنسرو مایع ماکارونی آماده خریدم که شام امشب و ناهار فردا را فراهم کنم . 

نظرات 12 + ارسال نظر
محیا سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 21:56

انشالا همیشه زندگیتون همینجوری آروم و شاد باشه
مرسی که نوشتی خانومی
بوس

مرسی محیا جونم
بووووووس

ترانه چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:09 http://zendegihaa.blogspot.com

همیشه به مهمونی و خوش باشی.
رشته ت چیه و توی چه مقطعی می خونی یلدا جون ؟

مهندسی کامپیوتر می خونم . کارشناسی

می می چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:56

سلام عزیزم. خوشحالم که این روزا آرامش رو احساس می کنی. داستانتون هم همراه بودم. و خوندم که با سختی تمام اون روزا رو سپری کردید. امیدوارم که خدا درهای رحمت و برکتش رو براتون باز کنه و زندگیتون هر روز بهتر از روز قبل بشه.

مرسی می می جون . برای شما هم همینطور ....

پرنده خانوم پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 13:07

به به
خدارو شکر که خوش گذشته بهت یلدای مهربونم:*
س حالا که دیگه تند تند آپ میکنیُ منم تند تند بهت سر میزنم
:)
بوووووووووووووووووووس:*

آس خشت پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 13:34

سلام یلدای گلم خوبی؟؟؟

ممنون از نظرت عزیزم خوشحالم کردی

امیدوارم روزای خوبی داشته باشی و اینکه با خوشبختی و شادی با همسرت زندگی کنید و توی درس ها هم موفق باشی

راستی با جمله ی پست پابیین موافقم... سختی ها باعث میشه آدما قدر باهم بودنو بیشتر بدونن

بوووس

سانیا پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 15:42

یلداجونم می گن آب نطلبیده مراده...مهمونی نطلبیده که مرادتره نه ؟ :) همیشه به مهمونی و خنده عزیزم

آره خب !!!!!!!! جای همتون خالی خیلی هم خوش گذشت.

سمیرا پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 17:32 http://gush-kun.blogfa.com

عزیزم یلدا







مدیریتوبلاگم دچارمشکل شدهو نمیتونم وارد مدیریت وبلاگم شم.
اما میخونمت













بوووووووووووووووووس








راستی؟ قالب وبلاگت هم مبارک

خوشحالم که هستی !!!!!
اگه بری دلم برات تنگ می شه ها !!!!!!!!!

سمیه جمعه 25 دی‌ماه سال 1388 ساعت 23:20

یلدا جان اگه منو به غلامی نه ببخشید به دوستی قبول کنی منم میشم دوس جونت
همه خاطراتت رو وقت گذاشتم خوندم .خوشمان امد از زندگی سخت کوش و خوب ومهربانانه شما.(شکلک هم نداره برات بزارم:)

بعضی جاهای داستانتو ننوشتی جیگر. مثلا پس خرجت رو دوی این دوسال البته توی اون 2ماه اموزشی کی میداد وقتی گفتی مادرشوورگرامیت نمیدادند..
راستی از این 5سال تجربه یه سوال داشتم
چکار میکنید شما در زندگیتون که توی این 5سال اونم بدون بچه زندگی یکنواختی ندارید وعشق براتون تکراری وکمرنگ نمیشه؟
خواهشا اگه تونستی توی یک پست از این تجربه برام بنویس
مرسی (بوووووس)

خوشحالم از آشناییت !!!!!
خودمون به سختی !!!!!!!! گاهی از پس اندازهامون و گاهی یاشار بعد از ظهر ها و من هر وقت که کار بود . کارهایی مثل تایپ و ترجمه و ...
یکنواخت نشده دیگه !!!!!!!! تازه گاهی برای با هم بودن وقت کم میاریم .

اِلی شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 http://eliblog.blogfa.com/

به به
رسیدیم به جای مورد علاقه ی من. روزمرگی ها.....
اینکه می گی سختی ها زن و شوهر و به هم نزدیک می کنه کاملا باهات موافقم. امیدوارم تو زندگی هیچ کس سختی پیش نیاد ولی اگر پیش اومد صبر داشته باشه که بعدش اوضاع محشر می شه

بادوم شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 20:27 http://almondandhazelnut.blogfa.com

یلدا جان خیلی خوشحالم که بالاخره بعد از اون همه سختی الان یه زندگی آروم داری
ان شاالله همیشه خوشبخت باشی

منم خوشحالم که امتحانتو خوب دادی!!!!!!!

دوست دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:41 http://samaneh2mehdi.persianblog.ir

سلام دوست جونم.خوشحالم که سختیها به پایان رسیده و کاملا درکت می کنم چون تقریبا بعضی مسائلی ر و که نوشته بودی تجربه کردم.به منم سربزنو دعا کن مشکلات ما هم کمرنگ بشه

حتما دعا می کنم !!!!

مرجان سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 http://coral-life.blogsky.com

سلام یلداجونییی
خوبی؟
بابا منکه همیشه هستم همیشه میخوندم نوشته هاتو تا جاییکه وقت امان میداد!
بیا پیشم خانومی
یه وب جدید زدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد