خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه ۳

امروز رفتم مدرسه ... خیلی از دستشون عصبانیم ... حتی یک نفر هم نپرسید حالت چطوره زنده ای مرده ای .... انگار فقط آدمو برای کار می خوان ... به هیچ چیز دیگه ای هم کار ندارن . 

دیروز که نرفته بودم صد بار زنگ زدن که نیومدی کارامون مونده و کسی نیست انجام بده ... یه چند تا کار فوری هم مدیرمون داشت که کسی نبود براش انجام بده ... بهتر بزار اهمیت کارمو بفهمن . همینجوری که همه ی کارها رو مرتب و منظم انجام می دم و آب تو دلشون تکون نمی خوره فکر می کن کارها خود به خود انجام می شن ...  

شنبه رو می خوام زودتر تعطیل کنم برم خونه ی همون دوستم که گفتم ... هنوز به مدیرمون چیزی نگفتم امیدوارم که شنبه رو نیاد و من با خواهرش صحبت کنم . نمی دونم چه بهونه ای جور کنم ...  

احتمالا امشب می ریم خونه ی مادر و پدر شوهر ... و احتمالا پنج شنبه و جمعه خواهرم بیاد خونه ی ما چون مامان و بابام دارند می رن به یک سفر دو روزه ...  

امروز اینقدر که از دست همکارام و به خصوص مدیرمون ناراحت بودم که کلا کسلم ...    

هنوز هم حوصله ی درس خوندن پیدا نکردم ... کلا چند وقته الکی شور می زنه و نگرانم ... نگران آینده !!!!

 دیدین هی خستتون می کنم ... حالا هی بگین تو هر روز بنویس ... روزمرگی های من جز غر زدن چیز دیگه ای نداره !!!! 

 

دوستتون دارم زیاد ............

نظرات 9 + ارسال نظر
جوجو پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 http://alahman.blogfa.com

سلام یلدا خانوم..چطوری؟خوبی؟من ادرس تو گم کرده بودم..من نیام تو هم نمی خوایی خبری بگیری؟هیییی روزگار

جوجو جونم من که هر روز بهت سر می زنم ولی کامنت نمی ذارم !!!!
از این به بعد کامنت هم می ذارم که بدونی به یادتم !!!!

پرنده خانوم پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:04

eeeeeeeee
پس دیروزو نرفتی ناقلا خانوم
خوب کاری کردی حقشونه
اوهوم
من گاهی که مامانم نمیره مرخصی میگیره، میرم موبایلشو خاموش میکنم که کسی واسه همین کارای ضروری زنگ نزنه بهش
بعدش میقهمه دفام میکنه که چرا خاموش کردی
چیکار کنم آخه هی زنگ میزنن نمیذارن استراحت کنه
بیخیال خانوم، ناراحت نباش
بخند تا دنیا هم بخنده
مهمونی هم خوش بگذره بهتون:*
راستی یلدا جون
یه سوال
الان رابطه تون با پدر و مادر آقا یاشار چطوریه؟

الان رابطه مون معمولیه !!! کسی کاری به کار کسی نداره . ولی سعی می کنم جوری برنامه ریزی کنم که حداقل هفته ای یکبارو بریم بهشون سر بزنیم . چه خوب چه بد بالاخره پدر و مادرن ...

اِلی پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 13:17 http://eliblog.blogfa.com/

یعنی تو آموزش پرورشی هستی؟
دوما چند سال سابقه هستی؟
اگر جواب سوال اولم بعله هستش باید عادت کنی به خیلی چیزها..
نمی بینی خیلی دبیر و معلم ها روحیه ی کسل و خسته دارن. سی است های آموزش و پرورش و خیلی از بخش نامه ها و روالهای روزانه اش طوریه که کارکنانش خسته و دلزده هستن.
البته تو باید حواست جمع باشه اینجوری نشی. که فک می کنم همسریت کمک خیلی خوبی بهت باشه

توی یه مدرسه ی غیر انتفاعی مسئول کامپیوتر هستم اما رسمی آموزش و پرورش نیستم ... تقریبا ۳ سال سابقه کار توی این زمینه را دارم ...
امسال کلا محیط مدرسه خسته کننده بود اما سال های قبل و به خصوص مدرسه ی قبلی ای که کار می کردم خیلی محیط شادی داشت !!!!

بهارنارنج و یاس رازقی جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:14 http://formyramin.blogsky.com

میفهممت یلدای عزیزم. اینا تو همه ی محیط های کاری هست. هیچی حالیشون نیست! کلا این ایراد کادر اداری توی کشور ماست. اونطور که باید عدالت اداری برقرار باشه نمیشه. منم که اینقد دلم پره که خدا میدونه. راستی یلدا منم هم تخصص توام

بهارنارنج و یاس رازقی جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:17 http://formyramin.blogsky.com

راستی یه چیز جالب هم پیرو حرفای تو بگم. منم وقتی مرخصی هستم دقیقا دم به دقیقه باهام تماس مگیرن. بدبختی هم اونجاست که نمیتونم گوشیمو خاموش کنم . چون اگه خودم راه نندازم کار رو زمین می مونه. یه سری رئیس پرینت قبض تلفن ها رو گرفته بود. بیشترین تماس قسمت ما با موبایل من بوده!!!! چرا؟ چو هر وقت مرخصی هستم زنگ میزنن و طولانی مدت باید پشت تلفن براشون توضیح بدم که حالا برو منوی فلان. حالا فلان کن. حالا. بعد یه همکار خنگ هم دارم!!!

از این همکارای خنگ که نگو ... واقعا باید دونه دونه منو ها رو توضیح بدی ... تازه طرز کار پرینتر هم باید یادشون بدی !!!! تازه جالبه که این همکار ... فوق لیسانس هم هست !!!!

میس گری جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:53 http://missgrey.blogfa.com/

عزیزم دنیا همینه
بهترین کار اینه که هیچ وقت از کسی انتظار نداشته باشی...

اینجوری از بی وفاییشون دلت نمی گیره و کسل نمشی
من ۲ ماهه خودم رو اینجوری ساختم و باور کن زندگیم کلی تغییر کرد.....

راستی من اولین باره میام وبلاگت دوست تازه م

خوش اومدی دوست جدیدم!!!!

می می جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:34

سلام عزیزم. خوب کردی نرفتی. یعنی چی خب. بلاخره باید وقتی هم برای خودت داشته باشی دیگه. امیدوارم که محیط کارت بهتر بشه جون جو محیط کار خیلی مهمه
واسه رفع سردرد زیاد مایعات بخور

ممنونم می می جونم از راهنماییت الان بهترم !!!!

لیلی شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:17

سلام یلدا جون خوبی ؟ راستی یلدا جون شما توی مقطع دبستان هستین؟

نه من توی دبیرستان و ژیش دانشگاهی کار می کنم .

سوگند جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:51

سلام یلدا من امروز تو رو ژیدا کردم واقعا عالی نوشتی امیدوارم هر جا هستی موفق باشی

خوشحالم
و از تعریفت هم ممنونم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد