خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه ۶

امروز خیلی خسته شدم ... صبح رفتم اداره آموزش و پرورش یه کاری داشتم که تقریبا سخت و طولانی بود بعدش هم که رفتم مدرسه دیدم چشمتون روز بد نبینه کامپیوترم اصلا بالا نمی اومد و فقط صفحه ی سیاه نشون می داد فهمیدم ویندوزش خراب شده خوشبختانه درایو ویندوز را تازه خالی کرده بودم به دوستم گفتم تا من به کارهام برسم تو ویندوزشو عوض کن بعدش هم برنامه هاشو نصب کردم و همه ی کارهام روی هم تلنبار شد ... فردا هم آخرین مهلت ارسال نمرات مستمر سوم دبیرستان هست من کارهامو کردم فقط معاون آموزشی هم باید نمراتو چک کنه تا بعد بفرستیم اداره ...  

هر چی دارم سعی می کنم کارهامو انجام بدم که کاری برای هفته ی آینده نمونه که بتونم با خیال راحت برم مسافرت همش یه کار جدید پیش میاد ... البته خیلی مهم نیست !!! 

این روزها کلی اطلاعات در مورد دبی و جاهای دیدنی و مراکز خریدش بدست آوردم از چند تا از دوستام هم سوال کردم که خیلی راهنماییم کردن !!! 

اگر رفتم حتما براتون مفصل توضیح می دم !!! 

یه چند وقتی بود خیلی غمگین بودم انگار یه جور افسردگی بود !!! هیچ چیزی شادم نمی کرد حتی شنیدن سفر دبی هم شادم نکرد دارم روی خودم کار می کنم که شاد باشم !!!  

اینقدر این روزها از هر کسی می شنوم که قراره یه اتفاق بد بیفته دلم همش شور می زنه اما دارم روی اونم کار می کنم حتی اگر واقعا اتفاقی بیافته چرا از الان غصشو بخورم !!! 

همش دلم می خواد زودتر دو شنبه بشه و برم مسافرت خیلی خسته ام ... عید هم به خاطر همین مسافرت نرفتم و الان دارم لحظه شماری می کنم !!!  

به یاشار می گم باید مثل این بچه ها برام چند تا نخودچی بخری تا من هر روز یکیشونو بخورم و وقتی تموم شد روز موعود فرا می رسه !!! 

خیلی شکمو شدم این روزها همش دلم غذاهای خوشمزه می خواد ... مثلا غذاهایی که توشون پر از پنیر پیتزا باشه و قارچ !!! 

نظرات 3 + ارسال نظر
پرنده خانوم چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:11

ای باباااااااااااا
یلدا خانومی منم هر وقت عجله داشته باشم، همیشه یه اتفاقی میفته که کارام طبق برنامه پیش نره:دی
اما خدارو شکر تو خیلی خوب تونستی کاراتو راست وریس کنی یلدای زرنگ
ایشالا که بهتون خیلیییییییی خوش میگذره خانومی
اتفاقا دیروز یه برنامه راجع به دبی میداد پی ام سی، البته من خیلی کمشو دیدم و نتونستم بهت خبر بدم، اگه فهمیدم تکرارش کیه بهت میگم
یلدا جونییییییی تو دوست خیلی خیلی خوب منیییییی

ممنونم که به یادمی
تو هم دوست خیلی خیلی خوب منی !!!!

شقایق چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 http://loyallife.persianblog.ir/

سلام
من بار اولمه که میام اینجا
عزیزم من فکر می کنم اینهایی که میگی از علایم افسردگیه چون من هم دچارش بودم رفتم پیش روانشناس و خوب خوب شدم البته اون گفت از فشار کار به این روز افتادم خودت رو آزاد بذار و به خودت فشار نیار دوبی هم که بری بهتر میشی مطمئن باش دلشوره هات الکیه و قراره چیزای خوب برات پیش بیاد

سلام دوست جدیدم
آره یکم فشار کاری و درسی زیاد بود ... چند وقتی می شه که خودمو آزاد گذاشتم ممنون از راهنماییت

مهسا چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:43

نوش جونت.کاملا درکت میکنم .منمم چند وقتیه هیچی شادم نمیکنه.همش غصمه.دعا میکنم کارهات زود روبه راه بشه.دلت شاد بشه.بهت خوش بگذره.

ممنونم مهسا جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد