خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه ۱۰

دیروز بله برون بود ...  

بله برون برادر شوهر و جاری جدید دیگه !!! 

بالاخره جاری جان را دیدم . به نظرم دختر خوبی بود و خیلی دوستش داشتم ... خیلی زود با هم صمیمی شدیم . البته تقریبا یک هفته دیگه دوباره می ره مالزی و گفت که سعی می کنه توی این یک هفته ی باقی مانده حتما دوباره همیدگه رو ببینیم . دقیقا حس اون روزهای من رو داشت ... شاد بود از اینکه بعد از سال ها به عشقش رسیده و سعی داشت دل مادر شوهر و پدر شوهر را بدست بیاره ... مادر خیلی مهربونی داشت اما پدرش یکمی سختگیر به نظر می اومد ... 

در کل روز خیلی خوبی بود کلی هم بزن و بکوب و ... جاری جان خیلی زود با همه صمیمی می شه از جمله من . خیلی زود شروع کرد به حرف زدن و صمیمی شد !!!! دل مادر شوهر را هم که برده ... خدا رو شکر از تنهایی در اومدم و دیگه همه ی تمرکز ها روی من نیست !!!  

 دلم می خواست اینجا می موندن و بیشتر رفت و آمد می کردیم ... مثل روزهایی که برادرم و خانومش میان و یا ما میریم خونشون ... خیلی خوش می گذره و زد به زود دلمون برای هم تنگ می شه ...  

همه از من می پرسن واقعا دوست داری جاری داشته باشی ... جاری که ...  

اما من فکر می کنم زمان اون گذشته که رابطه ها اینجوری باشه و کلا معتقدم هر چیزی خوبش خوبه و دلیلی نداره از الان فکر کنم که جاری من خوب نیست من فرضو بر این می ذارم که خیلی خوبه و می تونی با هم رابطه ی خوبی داشته باشیم مگر اینکه خلافش ثابت بشه ... 

الان هم رابطه ام با خانوم برادرم خیلی خوبه و اصلا فکر نمی کنم که خواهر شوهرشم ... توی تمام مراسم ها و دوران عقدشون هی به مامانم کارهایی که باید انجام می داد را یاد آوری می کردم و حتی اگر خودم از کاری خاطره ی خوبی نداشتم بهش تذکر می دادم ... فکر می کنم در مورد این زوج جدید هم همین احساس را دارم ... البته اگر کسی به نظر من اهمیت بده ( منظورم مادر شوهره ) . چون خیلی براش فرقی نمی کنه که چه بلایی سر عروس بیاد ...  

در هر حال خیلی خوشحالم از اینکه عضو جدیدی وارد خانواده مون شده ... امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم ... 

نظرات 7 + ارسال نظر
yashar شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:49 http://www.yahoo.com

salam webloget kheyli zibast

زبل خان شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:25 http://zebelestan.wordpress.com

بستگی داره پچه جوری برخورد کنن که جاری براشون خوب باشه یا دشمن خونی..ایشاا...مثل خواهر باشید...

مذاب ها یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:10 http://mozabha.blogsky.com

سلام دوست عزیز روز نوشتهء خوبی بود اما اگه زحمتب نیست فونت نوشتاریتو عوض کن اینطوری خطوص کمی در هم و بر همه.... اگه افتخار بدی خوشحال میشم در مذاب ها میزبانت باشم ... یکی از دلنوشته های من تقدیم به شما : من بخاطر تو زنده ام .....

تو بخاطر چه کسی ؟

..... و چه تلخ است این زهر خنده هایت

و من چه شیرین فکر میکنم

بهنگام نوشیدنشان !

من این شوکران ها را با تمام

وجودم می نوشم

اگر قطره ایی از لبخند تو در ظرف

عشق من چکه کند

اما.... من چه خوش باورم

و چه با افسوس ماءنوس....!

که من برای تو میمیرم

و ... تو برای چه کسی؟!....

(سایه روشن)

بانوی حروفچین یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 17:54 http://typesetlife.persianblog.ir

مبارکه .. خوشبخت بشن...

پرنده خانوم دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:09

مباااااااارکهههههههه:*
خوش به حال جاری خانوم که جاری خانوم به این خوبی داره:*
آبجیمو میگماااااا که گل و مهربونه:*

بووووووووووووس:*

عارف دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 17:35 http://arefoto.blogfa.com

سلام ...

مبارک باشه ...

مطلب جدید نوشتم ...

بابک خرم دین چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 21:24 http://www.ashtaad.blogfa.com

درود
من در وبلاگم درباره چگونگی پیدایش جهان پس از مرگ در ادیان مختلف نوشتم لطفا" آن مطالب را بخوانید و بگویید نظر شما در این باره چیست
با تشکر[گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد