خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه ۱۸

دیروز که جمعه بود ... از صبح که بیدار شدم شروع کردم به تمیز کردن خونه که خواهرم زنگ زد و گفت می خواد بیاد خونه ی ما ... می دونین که تقریبا دو هفته ی دیگه می ره ایتالیا و از اونجا هم بوستون و معلوم نیست کی برگرده یا اصلا برگرده ...  

اون اومد و بعدش هم زنگ زدیم برادرم و خانومش هم اومدن ... من و یاشار روزه نبودیم و بقیه روزه بودن ... اما انگار جو خونه ی ما گرسنه کننده بود همشون گشنشون شد و غذا درست کردیم و همه خوردن ....  

کلی هم پوکر و بلوف و ... بازی کردیم و هی چیزای مختلف خوردیم ... شب هم رفتیم پارک نیاوران و من دیگه آخراش داشتم بیهوش می شدم ...  

امروز صبح هم به زور از خواب بیدار شدم و رفتم مدرسه ... یک کارگاه آموزشی بود ... البته خیلی به من مربوط نمی شد اما با معلم هایی که بودند کار داشتم ...می خواستم این هفته و هفته ی آینده رو مرخصی باشم ... فعلا که نشده ... فردا هم باید برم ... یکسری کارهایی دارم که باید اونا رو انجام بدم تا بتونم با خیال راحت برم مرخصی وگرنه دلم اونجا می مونه .... 

ما وقتی می ریم سر کار معمولا اصلا آرایش نمی کنیم ... امروز یکمی ریمل زده بودم ( دقت کنید فقط یکم !!! ) ... هر کی می رسید می گفت قیافت تغییر کرده !!!! یعنی واقعا اون یذره ریمل اینقدر تاثیر داشت ؟!!!! 

البته امروز خیلی دوست داشتم ... تابستونا از خلوتی مدرسه دلم می گیره و حالا کم کم داره شلوغ می شه !!!!  

امسال خیلی ها عوض شدند و همکار جدید خیلی زیاد شده !!!! یکمی دلم شور می زنه .... نمی دونم چه جورین ... ولی دوست دارم باهاشون آشنا بشم !!!!  

فکر می کنم امسال باید سال خیلی خوبی باشه ... چون هم با اکثر همکارام آشنا ام و هم اینکه توی کارم جا افتادم و هم اینکه روزهای کاری ام کم شده و هم اینکه می دونم چقدر به کارم و خودم نیاز دارند و دارند همه جوره باهام راه میان .... 

نظرات 6 + ارسال نظر
بادوم یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:29 http://almondandhazelnut.blogfa.com/

چقدر خوبه که مشتاق رو به رو شدن با شرایط جدید هستی یلدا جونم
من همیشه از روبرو شدن با یه جو جدیدی می ترسم
نمی دونم چرا
مثبت اندیشیت در مورد کارت خیلی خوبه
می دونم که همه چیز عالی پیش میره برات
ریمل چون خوشگل بودی خوشگل تر شدی دیه

کم کم توی زندگیت یاد می گیری که اگه مثبت اندیش نباشی پس چی باشی ؟!!!!

آلما یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:16

وقتی یه مدت طولانی آرایش نکنی کوچکترین آرایشی کلی چهرتو عوض می کنه

آره ... فکر کنم بیشتر چون چشمام قسمت شاخص تری توی صورتمه اینجوری به نظر اومد ...

می می یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:39

خوشبحال خواهری ایشالا که کاراش همه روبراه باشه
خب ارایش حتی یه ذرش هم توی چهره تاثیر داره. حتی مثلن یه رژگونه خیلی کمرنگ به چهره یه نمای دیگه میده

داره می ره دیگه !!! ما هم باید کم کم به فکر رفتن باشیم !!!!

فاطمه یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:26 http://www.zendegi-man-to.blogfa.com

آبجی یلدا امیدوارم امسال سال خوبی برات باشه گلم..زیاد به حرفای آدمای فضول توجه نکن...اصلا نمی دونم چی کار کنم؟از کجا بیاریم که قرضها رو بدیم...کارش خوب بود...حقوقشم بدک نبود اما الان دیگه اونم نیست..خیلی جاها برای کار سپردیم اما جوابی نیست..نمی دونم چی کار کنم....دیشب تا صبح فقط فکر کردم نتیجشم شد هیچی

مرسی گلم ...
غصه نخور ... همه چی حل می شه ... حالا یه ماه قسطا عقب بیفته که چیزی نمی شه
آره می دونم اوضاع کار خیلی خرابه ...

ساغر ۱دختر ورنا یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:56 http://vornayan.blogfa.com

چه قالب خوجلی

خوشحالم که خوشت اومده

مرجان چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:17

سلااااااااااام
وای یلدا جونیم خییییلی میسی از حرفای خوبت
جوجه هم حرفای تو رو تاییدش کرد!
بیا وبمو بخون ببین چییییششششد!!!!

میدونم چی شده ... خوندم !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد