خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه ۲۰

امروز صبح دیر از خواب بیدار شدم و صلانه صلانه رفتم سرکار ... اون کاری که باید انجام می شدو انجام دادم و از صبح تصمیم گرفته بودم که برم خونه ی مامانم و بابام ...  

هر چی صبح زنگ زدم هیچ کسی جواب نداد ... زنگ زدم به خواهرم . گفت مامان اینها خونه ان برو منم میام ... 

راه افتادم رفتم ... مامانم کلی خوشحال شد ... همینطور بابام ... بابام که داشت می رفت شهرستان برای یه کاری ... آخه بابام کارشناس رسمی دادگستری در زمینه برق و مخابرات هم هست و گهگاهی برای بازدید و کارشناسی باید بره شهرستان !!!!  

با مامانم یکمی حرف زدیم ... چند تا پارچه برده بودم شاید بشه برام یه لباسی بدوزه ... اما خودم حال در آوردم الگو رو نداشتم !!!!  

سرم به شدت درد می کرد ... اصلا هم نمی دونم برای چی بود ... البته فشارم خیلی پایین بود هر چی هم می خوردم فایده نداشت .  

بعدش هم یاشار حدودای ۵/۵ اومد دنبالم و اومدیم خونه ی خودمون . 

الان هم برادر شوهرم اومده و دارن با یاشار فوتبال کامپیوتری بازی می کننن ( آخه این شوهر من همونقدر که عاشق خود کامپیوتره ... این بازیه رو هم خیلی دوست داره ... کلا هر کی میاد خونمون باید باهاش بازی کنه !!! )  

همین دیگه اتفاق دیگه ای رخ نداده ... مدرسه هم فعلا تعطیله تا شنبه مگر اینکه برای عید تعطیل کنن که اونوقت می شه تا دوشنبه ... 

از یه طرف دلم می خواد برم کارها و سر و سامون بدم ... از طرف دیگه دلم تعطیلی می خواد ... 

نظرات 1 + ارسال نظر
MyTheme سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:25 http://www.mytheme.ir

سلام دوست عزیز
وب سایت MyTheme.ir (قالب من) گرافیک منحصر بفرد و بسیار جذابی برای قالب های رایگان وبلاگ در همه موضوعات و زمینه ها ارائه داده. اگه می خوای وبلاگت جذابیت زیادی واسه بازدید کنندگان داشته باشه پیشنهاد می کنم حتما یه سر بزن قالب ها رو ببین و انتخاب کن. موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد