خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه ۲۲

این چند روز تعطیلی خیلی زود گذشتند ... 

پنج شنبه شب را با یاشار دو نفره رفتیم بیرون و همونجایی که همیشه دوست داریم شام خوردیم ... خیلی هم خوش گذشت و یک شب عشقولانه حسابی بود ... 

جمعه هم که کلا به مهمونی گذشت ... ظهر خونه ی مامان و بابای من بودیم و شب خونه ی مامان و بابای یاشار ... و حسلبی خسته شده بودم ... تازه وقتی که شب داشتیم بر می گشتیم رفتیم تا فشم و یه دوری هم اونورا زدیم دیگه حدودای ساعت ۲ بود که برگشتیم خونه ی خودمون ...  

صبح شنبه هم ساعت ۱۰ از خواب بیدار شدیم ... یکمی کتابخونه رو مرتب کردیم و چون از امروز انتخاب واحدمون شروع می شه مشغول بررسی درس ها و تاریخ امتحاناشون بودم که کدوم ها رو بردارم ... البته گفتن از امروز ولی فعلا که خبری نیست ؟!!!! 

دیشب هم برادرم زنگ زد که من می دونم تو خیلی دلت می خواد بری بیرون و حوصله ات سر رفته (خودشون حوصلشون سر رفته بود دنبال یکی می گشتن باهاش برن بیرون ) خلاصه این شد که رفتیم دنبالشون و بعد هم دنبال خواهرم ... چند تا هم ساندویچ خریدیم و دوباره رفتیم فشم ... یه جایی نشستیم و ساندویچامونو خوردیم و کلی هم بازی کردیم و در حالی که هممون داشتیم یخ می زدیم کم کم برگشتیم خونه و دوباره سر راه بلال و گردوی تازه هم خوردیم ... 

و کلا این چند روز به خوردن و خوابیدن و گشتن گذشت !!!! 

نظرات 5 + ارسال نظر
وبساز یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 http://www.2websaz.co.cc

همیشه هستند کسانی که نمی خواهند پرواز تو را ببینند تو به پرواز فکر کن نه به آنها

ســــخن مانند دامن دخــتران است , هر چه کوتاه تر باشد به هدف نزدیک تر است (امیر جوان)


چه دعایی کنمت بهتر از آن ، که خدا پنجره ای رو به اطاقت باشد

وبساز ابزار وب نویسان جوان
جدیدترین کذهای موزیک

دخترتهرونی یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 http://dokhtartehrooni.tk

سلام دوست جونم
خوبی؟
آره منم خوبم
وبلاگ قشنگی داری
منم یه وبلاگ دارم خوشحال میشم بیای و نظرت رو بگی
منتظرم

شقایق و حبیبی یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 http://golbargebarani.blogfa.com/

سلام یلدا جونم .خوبی عزیزم .
آخیه پس حسابی خوش گذروندی خانمی
من که این تعطیلی جز خستگی چیزی برام نداشتههههه
خانمی عکسای خونمونو گذاشتم اگه نظری در مورد چیدمان داری بهم بگی خوش حال میشم عزیزم
یلدا جونی ببخش دیر به دیر می یام پیشتت اما باور کن می خونمت

بادوم یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:42 http://almondandhazelnut.blogfa.com/

یلدا جون خیلی خوشحالم که اینقدر خوشبختید
ان شاالله عشقتون روز به روز بیشتر بشه ( که مطمئنا داره میشه)

ممنونم
مطمئنا شما هم همینطور خواهید بود

مرجان پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:37

به به فشم رفته بودی؟
نزدیکای محل ما.... میومدی خونمون خب (((:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد