خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خواهرم رفت !!!!

امروز خواهرم رفت !!!!  

رفت ایتالیا و از اونجا شاید بوستون ....  برای ادامه تحصیل ... کار

خیلی غمگینم ... آخه من فقط یه خواهر داشتم ... اونم یه خواهر کوچولوی شیطون و باهوش  

دلم می خواست کلی گریه کنم ...  

وقتی آدم بدونه قراره تا ۶-۷ سال دیگه خواهر کوچولوشو نبینه خیلی سخته ... ولی به خاطر اون خودمو کنترل کردم ... تمام طول راه تا فرودگاه چشمام پر اشک بود اما بغضمو توی گلوم نگه داشتم که کسی نفهمه ... حتی یاشار   

نظرات 7 + ارسال نظر
ریمیک یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:37 http://del-neveshtehha.blogsky.com

سلام خانمی
وبلاگت رو برای اولین باز امروز دیدم ....برام جالب بود همسن هستیم ..داستان. زندگی مون هم تا حدخیلی زیادی شبیه هم هست ... هم کار هم هستیم .... اسمت یلداست و من متولد شب یلدا ام ....

منم خیلی خوشحالم از آشناییت ... فعلا یه مدتی اینترنتم خیلی کنده ... بعدش حتما میام بهت سر می زنم

بادوم دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 http://almondandhazelnut.blogfa.com/

آخی یلدا جونم
حیف من و خواهرم مثل شما صمیمی نیستم
یعنی اصلا دو دنیا متفاوتیم
احتمالا اگه یکیمون بره اون یکی یه نفس راحت میکشه
ان شاالله تو درساش به همون جاهایی که آرزوشو داره میرسه

خیلی حیفه !!! خواهر و برادر خیلی خوبن ... بعدا قدرشو بیشتر می فهمی ... وقتی ازدواج کردی ... ما هم وقتی توی یک اتاق بودیم خیلی با هم کل کل داشتیم ... اما حالا

فاطمه دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:43 http://zendegi-man-to.blogfa.com

آخیییییی...قربونت برم ناراحت نباش...خواهریت رفت که موفق بشه و با افتخار برگرده..منم ۱ خواهر دارم که توی تدارک عروسیشه و می دونم خیلی سخته جدایی از تنها خواهر...اما چه میشه کرد هرکسی باید راه خودش و بره.....آپم

موفق که می شه ... اما دلم خواهرمو می خواد !!!

سمانه دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:03 http://samaneh2mehdi.persianblog.ir

سلام خانومی جای خواهرتون خالی نباشه.ضمنا فرا رسیدن ماه مهرو بهتون تبریک میگم

محیا دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:38 http://yaddashthayemahya.persianblog.ir

من کسی ام که خوب می فهمه چی میگی
هرچقدر دلت میخواهد به خودت فرصت بده
حالت یواش یواش خوب می شه اما نخواه که دلت برای خواهرت تنگ نمونه

با اینهمه دلتنگی و بغض که تو گلومه چیکار کنم محیا جون

نارون چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:24

غصه نخور.....عادت میکنی...
منم خواهرم 2 ساله که فاصله مون از جنوب تا شماله....
اما عادت کردم

صبا چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:32 http://sabar766.blogfa.com/

سلام یلدا خانم چند وقتی هست که به وبلاگتون سر می زنم . می دونم چقدر سخته . خودم حسابی در این مورد با تجربه ام اما خب همیشه آدم دلش می خواد عزیزاش موفق باشن .به خاطر همین بعد از مدتی خودشو قانع میکنه . امیدوارم که هم خواهرتون .هم خودتون همیشه شاد و موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد