خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

پس از مدتی طولانی روزانه ۳۳

خب من بالاخره بعد از مدت ها که ننوشته بودم و فقط می خوندمتون اومدم ...  

بالاخره سکوت رو شکستم و دوباره نوشتن را آغاز کردم ...  

این مدت اتفاقای خیلی مهم رخ نداده ... همش روزمرگی بوده و بس ... 

خسته بودم و خیلی حوصله ی نوشتن نداشتم ... در ضمن اینکه کلی کار بود که باید تحویل می دادم ... که البته هنوز هم کامل تموم نشده !!!!!  

اما اینو بدونین که هر روز به همتون سر می زدم و کامل می خوندم ... اگرچه اغلب چیزی نمی نوشتم !!!

یه بخش خیلی زیادی از کارای مدرسه رو هم که شامل انتخاب وارد و ثبت مشخصات فردی دانش آموزان و ورود اطلاعات کلی مدرسه از جمله برنامه کلاسی هر پایه و مشخصات معلم ها و دانش آموزان رو انجام دادم و امروز تونستم اطلاعاتم را کامل کنم و بفرستم برای اداره !!!! 

بخش مهم تره کارم که بسیار هم دیر شده و حداکثر وقتش تا یکی دو روزه دیگه است رو هنوز انجام ندادم و ذهنم بسیار زیاد درگیرشه !!!! 

اصولا کارای مربوط به اداره کلافه کنندست ... چون خیلی بی برنامه ان ... مثلا امروز اومدم رفتم توی سایتشون ... می بینم که یه بخشنامه ای دادن برای آخر وقت سه شنبه که من تعطیلم ... بعدش ۴شنبه و ۵ شنبه و جمعه هم که می دونین تعطیل بوده ... اونوقت متن بخشنامه این بوده که یه چیزی رو که همین اطلاعات و انتخاب واحد ها بود حداکثر تا آخر وقت اداری ۵ شنبه بفرستین !!!!!  

واقعا دهن آدم باز می مونه .... که این یعنی چی !!!! یعنی توی روز تعطیل بیایم و کار کنیم .... یا اینکه خودشونو مسخره کردن ....  

به هر حال برای من اصلا مهم نبود ... چون یه چیز دیگه ای رو که تقریبا ۱ ماه پیش به سختی و توی همین وقتای کم بخشنامه ای آماده کردم و فرستادم ... امروز می بینم که دوباره بخشنامه کردن که اونایی که نفرستادن بفرستن !!!! خب اگه یک ماه وقت داشت چرا اینهمه بخشنامه های عجله ای می دین !!!!  

از طرف دیگه این ۴ روز تعطیل رو همش داشتم پای کامپیوتر کار می کردم و پشتم گرفته به شدت !!! دیگه نه می تونم بشینم ... نه می تونم بخوابم ... حسابی کلافم کرده ... امروز هم که مجبور بودم به شدت و تند تند کارامو تموم کنم و همش مجبور بودم بشینم ... دیگه آخراش داشتم می مردم ... واقعا کلافه شده بودم که همکارم به دادم رسید ... هم بخشی از کارها رو انجام داد و هم یه مسکن بهم داد که بخورم و یکم درد پشتم آروم تر شد ... اما الان دوباره شروع شده !!!!  

- خواهرم ویزای آمریکاشو گرفته ... حالا دو دله که بره یا نره !!!! خب هزینه های آمریکا خیی خیلی بالاست !!!! 

- مادر شوهرم روز عید قربان هدیه تولدم را تحت عنوان عیدی بهم داد !!!! 

- خیلی زیاد دچار کمبود وقتم و هر وقت یه برنامه برای درس خوندن می ریزم یه چیزی پیش میاد که نتونم اجراش کنم ... اما من از رو نمی رم ...  

- برای کارشناسی ارشد هم ثبت نام کردم .... اون روز اینقدر خوشحال و هیجان زده بودم که حد نداشت ... یاد روزای قدیم که برای کنکور درس می خوندم افتادم .... البته امسال فقط دست گرمی ها ... هنوز از درسم کلی مونده !!!! 

- امروز خانوم مدیرمون خیلی خوش اخلاق بود ... کاش همیشه همین جوری بود !!!!( آخه می دونین هر سه تا بچه هاش یهو و با هم از ایران رفتن و تنهای تنها شده ... اوایلش که خیلی زیاد عصبی بود ... حالا داره کم کم بهتر می شه !!!! )   

همین دیگه .... فعلا تا همین جا رو داشته باشین ... سعی می کنم تند تر بنویسم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
پرنده خانوم یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:20

سلام یلدای عزیزمممممممممممم:*
امیدوارم که حالت خوبه خوب باشهههههههههههه:*
کمر دردت چطوره؟ یکم به خودت استراحت بده عزیزم
امان از این بی نظمی اداره ها و اصلا همه جا... برای منم این موضوع پیش اومده...یه روز مونده به زمان اتمام، میان اعلامیه میزنن که وقتتون تا فرداست...آخه بنده خدا بیا اینو یه هفته قبل بزنن مردم کار و زندگیشونو با این تنظیم کنن....خلاصه که چه میشه کرد اینجا همه جا اینطوریه...
واااااااای خوش به حال خواهرت یلدااا
برای ادامه تحصیل میرن نه؟ فاند و کمک هزینه نگرفته مگه؟
راستی ویزاشو از کجا اقدام کرد؟ دبی؟یا ترکیه؟

بووووووووووووووس واسه یلدا مهربونم که کلی هم سرش شلوغه:*
با یه دنیا انرژی مثبتتتتتتتتتتتتتتتت:*

مرسی پرنده خانوم مهربون
خواهرم هم پذیرش ایتالیا داشت هم آمریکا ... اولش رفت ایتالیا ... الان اونجاست ... بعد از اونجا ویزای آمریکاشو گرفت ... خیلی هم زود بهش دادن ... یه هفته ای
فاند کمی داره ... البته دانشگاه بهشون گفته اجازه ی کار توی دانشگاه دارین ... اما تا بره اونجا و کار دلخواهشو پیدا کنه طول می کشه ...
من نمی دونم شما چه رشته ای می خونین ... اما دانشگاه پلی تکنیک میلان خیلی جای خوبیه ... هم مردمش خوبن ... هم دانشجوها خیلی خوبن و استادا هم که واقعا عالین !!!! رتبه ۵۵ هم هست ...
امیدوارم که موفق بشین !!!!!!!!!

الهه یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:46

سلام یلدا خانوم...
چه خوب که بعد از مدتها نوشتین......

ریمیک یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 15:37 http://del-neveshtehha.blogsky.com

سلام
خوبی یلدا جونم .. بابا کجایی مردم از بس اومدم وهمون پست قبلی بود !!! راستش امروز هم در اوج ناامیدی اومدم ! اما خوشحال شدم .

آخی !!!!
ببخشید دیگه ...
سعی می کنم تند تر بنویسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد