خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه ۴۱

این روزا یکمی حالم بهتره  

دیروز همکارم نیومده بود ... دو تا بچه هاش مریض بودن ... منم کار زیادی انجام ندادم ... بیشتر اینترنت بودم و نمونه سوال دانلود می کردم و پرینت می گرفتم ...  

تا ساعت ۴ هم مدرسه بودیم ...  

تصمیم گرفتیم این چند روز تعطیلات آخر هفته رو بریم شمال ... خیلی دلم مسافرت می خواد ... دلم دریا می خواد ... هر چند که فکر کنم هوا بارونی باشه ... اما حداقلش اینه که هوا تمیزه !!!!!! 

از برنامه درس خوندنم خیلی عقب ... خیلی زیاد ... ۲-۳ هفته دیگه امتحانام شروع می شه  

فقط خوبیش اینه که موقع امتحانای ترم مدارس هم هست و ما ۲ ساعت زودتر تعطیل می شیم و خب خستگیش کمتره !!!! منم راحت تر می تونم درس بخونم . 

هفته ی دیگه باید یه کارنامه ی پر از ریزه کاری بدیم ... اما هنوز حتی نمره ای نداریم که وارد کنیم ... نمی دونم چه جوری باید تا اون موقع برسونیمش ... البته من کارهای اولیه و فرمت اکسلیش رو آماده کردم ... باید نمره ها وارد بشن و فرمول ها چک بشن و ...  

احتمالا هفته ی دیگه مجبورم یکشنبه رو برم سر کار ...  

اونوقت می تونم به جاش روزهایی که امتحان دارم نیام!!!!!!!! 

نظرات 1 + ارسال نظر
پرنده خانوم یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:22

خدارو شکر که بهتری عزیزم:*
وااااااااای مسافرت:)
چه عالیییییییییی
اونم شمال
کلی بهتون خوش بگذره یلدا جونم:*
مواظب خودت باشیاااااااااااااااااااااا:*

ممنونم !!!!!!!!!
به شما هم خوش بگذره !!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد