خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه ۵۴

بعد از یکی - دو ماه امروز بلاخره تعطیل بودم ... تعطیل واقعی ... چون تمام این یکی دوماه یا باید مدرسه می رفتم یا امتحان داشتم و باید می رفتم دانشگاه ... یا اینکه تعطیلی همگانی بود و همه تعطیل بودن ... اما اینجوری که فقط خودم تعطیل باشم و هرکار دلم می خواد بکنم نبود ...  

این وسطا که داشتم تایپ می کردم خواهرم آنلاین شد رشته کلام از دستم در رفت ... کلی ذوق داشت که تاپ استیودنت شده !!! توی بخش طراحی ...و هنوز یک امتحان خیلی سختشون مونده که داشت درس می خوند ... 

خیلی حوصله سرکار رفتن ندارم ... دلم می خواد یه مدت برای خودم باشم ... هر کار دوست دارم بکنم ... از زمستون بدم میاد روزها خیلی کوتاهن و سرد !!! 

فردا شاید با بچه های مدرسه برم تئاتر .... البته خیلی ساعتش بده دیر می شه تا برگردم خونه ... شایدم هم نرم ... تئاتر خیلی دوست دارم ... اما با بچه های مدرسه اصلا خوش نمی گذره ... همش سروصدا می کنن !!! یه بار باهاشون سینما رفتم هیچی از فیلمه نفهمیدم ...  

دارم یه سری از عکسامونو که با دوربین دیجیتال گرفتیم آماده می کنم توی فوتوشاپ که بدم چاپ کنن و بعد می خوام قابشون کنم بزنم به دیوار ... شما می دونین از کجا می شه قاب عکسای قشنگ و ارزون گیر آورد ... سایز ۱۰ در ۱۵ و ۱۳ در ۱۸    

شایدم روی بوم زدمشون ... اما فکر کنم خیلی گرون بشه !!!!در کل نمی خوام پول زیادی خرج کنم  

امیدوارم ۵ شنبه هم مدرسه ها تعطیل شن و تعطیلاتم ادامه پیدا کنه ... اگه اینجوری بشه ... من فقط شنبه رفتم و دوشنبه و بقیشو تعطیل ... چه عالی !!!!!!!!!!!!!!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
شکلات یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:41 http://mamasho.persianblog.ir

ببخشید اونوقت چرا تعطیلید؟
خوش به حالت..من عاشق تعطیلی و تنبلیم

تعطیلم چون یکشنبه ها و سه شنبه ها کلا تعطیلم !!!! اما این یکی دو ماه اخیر همش یا امتحان داشتم یا کارای دیگه !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد