خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه ۶۱

شنبه ها ساعت ۴ تعطیل می شیم ... اما این هفته جشن بود و من تونستم ساعت ۲:۳۰ از مدرسه بیام بیرون ... خواهرم حدودای ۲ رسیده بود خونه و من دل توی دلم نبود که زودتر برسم و ببینمش ...  

یکشنبه هم از صبح رفتم خونه ی مامانم و با خواهم بودیم ... کلی گفتیم و خندیدیم ... خیلی خوش گذشت ... شب هم برامون یک غذای ایتالیایی درست کرد با چیزایی که با خودش آورده بود ...  

دیروز هم اونجا بودم ... اما امروز دیگه نرفتم ... چون مامانم و خواهرم می خواستن برن بازار خرید و من ترجیح دادم بمونم و خونه ی خودم رو تر و تمیز کنم ...  

از فردا هم که دوباره باید برم سر کار !!!! 

تعطیلی به موقعی بود

نظرات 2 + ارسال نظر
سمانه شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 http://samaneh2mehdi.persianblog.ir

سلام خانومی.چشمتون روشن.خوش میگذره

ممنون ... همه چیز خوبه

یاشار شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:23

سلام یلدا خانم منم یاشار هستم وبلاگ خوبی داری ادامه بده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد