خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 64

امروز رفته بودم دانشگاه ... فکر کنید بعد از 8 سال بری سر کلاس درس دانشگاه بشینی ...  

اولش خیلی سختم بود که اینهمه راهو اونم صبح به این زودی برم دماوند ... دو تا کلاس 4 ساعتی داشتم ... که هر دو عملی بودن و من مجبور بودم بعد از این همه سال برم سر کلاس ...  

صبح زود یاشار گفت می برمت دماوند و هر چی هم من گفتم منو بزار ترمینال خودم می رم گوش نداد !!!! خلاصه صبح رو با یاشار رفتم  و اون دوباره برگشت تهران و رفت سر کارش ...  

اینقدر هیجان داشتم و اضطراب که حد نداشت ... هیچ کسی رو نمی شناختم درحالیکه همه همدیگرو می شناختن !!!! کلاس اول آزمایشگاه پایگاه داده بود و از اونجایی که پایگاه داده یا همون دیتابیس تخصص یاشار هست با اعتماد به نفس کامل نشسته بودم و منتظر پروژه های استاد بودم ... استاده که اومد یکمی حرف زد و چرت و پرت گفت ... تا رسیدیم به به زنگ تفریح بین دو ساعت ... منم رفتم دنبال کارای فارغ التحصیلی و دریافت مدرک یاشار ... آخه از یکی دو سال پیش که درسش تموم شده هنوز مدرکشو و حتی گواهی موقتشو نتونسته بگیره ... یکسری مشکلات مالی بوده و اینکه دانشجوی انتقالی بوده و سر از کاراش در نمی آوردن تا اینکه بالاخره اونا حل شد و حالا پروسه های اداریش مونده ... بماند که چقدر منو به هم پاسکاری کردن !!!! 

ساعت دوم کلاس هم بالاخره پروژه ها رو تعریف کردن و قرار شد توی گروه های 4 نفره کار بشه ... اما من خواستم که کارم رو تکی انجام بدم ... بعد هم قرار شد به جز یک جلسه دیگه که ارائه ی کارهاست بقیه ی پروژه و مراحل مختلفشو به استاد ایمیل بزنیم که خیلی عالی شد ...  

ساعت 1 که شد دیدم خیلی گشنمه با خودم هم فقط یکمی بیسکوییت برده بودم ... رفتم سرگوشی آب دادم که ناهار خوری کجاست ... فکر کنین 4 ساله دانشجوی این دانشگاهم نمی دونم ناهار خوری کجاست !!!! خلاصه پیداش کردم و دیدم ناهارشون هم به راههه ... زرشک پلو با مرغ بود که قیمتش هم 300 تومان بود ... خلاصه گرفتم و خوردم و رفتم سراغ کلاس بعدی ....  

کلاس بعدی آزمایشگاه کامپیوتر بود که درس ترم های اوله ... ولی از اونجایی که من تازه از این ترم شروع کردم به گرفتن آزمایشگاه ها ... این ترم برداشتمش ... حالا درسش چیه ؟ ورد و اکسل و پاورپوینت و ... چیزایی که بنده هر روز باهاشون سر و کار دارم ... رفتم سر کلاس و استاده یه ساعت راجع به ورد حرف زد و من دیگه داشتم از خواب می مردم ... موضوعش که اصلا برام جذابیتی نداشت ... خیلی هم تکراری بود .... حوصله ام سر رفته بود حسابی ...  

آخر کلاس هم قرار شد براش یه پروژه ورد انجام بدیم بفرستیم ... منم تا دیدم اینجوریه رفتم بهش گفتم ... بابا جان من کارم اینه می خوای همه ی پروژه ها رو یجا برات بفرستم دست از سرم برداری دیگه نیام سر کلاس ( البته مودب تر گفتم ها )  ... خلاصه که گفت یه نامه از محل کارت بیار که کارت اینه دیگه نیا سر کلاس .... و بنده در پوست خود نمی گنجیدم ...  

از صبح عذا گرفته بودم که دیگه باید یکشنبه ها رو هر هفته برم دانشگاه ... اما حالا فقط یه دونه یکشنبه می رم سر کلاس !!!! ( آیکون یلدای خیلی شاد )  

جمعه هم جای همه ی شما خالی ناهار یه عالمه مهمون داشتم ... و همه قوم شوهر ... بعد از 7 سال بالاخره دعوتشون کردیم ... خیلی خوب بود و خوش گذشت ... هر چند که خیلی خسته شدیم ... و این بین مادر شوهر بود که در پوست خود نمی گنجید چون خواهر و برادر و مادرشو دعوت کرده بودیم و چنان سفت بنده رو در آغوش گرفته بود که طی این 8 سال سابقه نداشت !!!! و این من بودم که با تعجب بسیار هنگ کرده بودم !!!! 

اینم از گزارش این هفته ی ما !!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
آلما دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 http://WWW.ALMAA.BLOGSKY.COM

موفق باشی خانووم دانشجو

تو هم همینطور آلما جون

یک میونل تنها دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 http://mionel.blogfa.com

سلام خانمی
تازه امروز وبلاگتو پیدا کردم و خوشم اومد.حق داری واقعا کامپیوتر رشته سختیه و باید خیلی برای پروژه ها زحمت بکشی . من که خودم شخصا هیچ خاطره خوبی از این رشته و پروژه هاش ندارم با اون استادای مزخرفمونولی امیدوارم تو رشتتو دوست داشته باشی!

از آشناییت خوشحالم
من عاشق رشته ام هستم ... قبلا یه رشته ی دیگه خوندم و اینبار فقط به خاطر علاقه ام دارم درس می خونم و از خط به خطش لذت می برم

پرنده خانوم دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:59

سلام یلدا جونم:*
خدارو شکر که همه چی خوبه و خوشحالی:)
چقدر عالی که قرار شده سر اون کلاسه شرکت نکنی، خیلی خوبه، استادشم خیلی خوب بوده که راضی شده:)

خسته هم نباشی از مهمون داری:*
میبوسمت دوستم:*

تو خوبی دوستم
استادش دو سال از خودم کوچیکتره ... کلا درس خیلی بی اهمیتی ... این درس مال ترم یک و دو هست
و برای من که از سال 87 دارم کار می کنم واقعا پیش پا افتاده
باید یه کاریش می کردم دیگه
تو هم خسته نباشی از درسا و کارا
بووووووووووووووووووووس

سعیده دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 18:26 http://saideh-hosein.blogfa.com

سلام عزیزم
منم درسام انقدر سخته که فقط فکر پروژه ها هستم.

موفق باشی

من:) سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 http://manonafas.persianblog.ir

سلام خانوم گل ویلاگت رو تازه دیدم..خیلی خوشم اومد..موفق باشید

خوش اومدی دوستم !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد