خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 99

امروز صبح مدرسه ی قبلی بودم ... ساعت حدوادی 12 بود که از مدرسه جدید زنگ زدن که شما میاین امروز مدرسه ... بچه ها ما رو کچل کردن از بس سراغتونو گرفتن ... می خواستن کاراشونو بدن و بعضی ها تازه می خواستن از توی کامپیوتر مدرسه کارهاشونو ببرن !!! مجبور شدم یکمی زودتر برم ببینم چه خبره ...  

دیروز هم از یه کلاس امتحان گرفته بودم و 2-3 ساعت وقتمو گرفت تا ورقه ها رو صحیح کنم ... اما خیلی اینکارو دوست دارم ... همه ی برگه ها رو با دقت می خونم و کلی براشون چیز میز می نویسم ...  

بعدش هم برای اونایی که نمره ی کامل گرفته بودن یه سری برچسب بامزه چسبوندم که شکل یه تمبر کوچولو بود که اول اسمشونو روش نوشته بود ... خیلی دوست داشتن !!! 

فردا هم حتما کلی کار دارم ... 

این چند وقته یاشار هم خیلی دیر میاد و کار داره ... برای منم بد نیست به کارام می رسم !!!

نظرات 5 + ارسال نظر
نانا سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 20:46

ولی تو مدرسه کار کردن خیلی خوبه ها
منم خیلی خوشم میاد تو مدرسه کار کنم

آره خیلی ... من عاشق این کارم

یاشار یکتا چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 18:36

سلام
من هم اسم شوهرتون هستم و اسم همسرم مژگانه. خاطراتتونو خوندم, شروع زندگیتون خیلی شبیه شروع زندگی ماس.
ما دو ماهه ازدواج کردیم و از دست کارای خانواده من که شبیه خانواده همسر شما هستن فرار کردیم, الان لندن هستیم و از این که کسی کاری باهامون نداره خوشحالیم. خوندن خاطراتتون, همه 2 سال گذشته مونو جلوی چشمم آورد... خیلی سخت بود...
از این به بعد مطالبتونو دنبال میکنم...
امیدوارم همیشه در کنارهم خوش باشید...

از آشناییتون خوشحالم
امیدوارم شما هم در کنار هم شاد و خوشبخت و عاشق باشید !!!

پرنده خانوم پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 20:06

آخیییییییی
من اینقدر دوست داشتم معلمایی رو که وقتی برگه هامو تصحیح میکردن نظر مینوشتن
خیلی خوشم میومد:)

خودمم خیلی دوست داشتم ... برای همینم الان اینکارو می کنم براشون

مهرگل یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 http://my-sweete.blogfa.com

خوبه که سروکله زدن با بچه ها رو دوس داری!
من زیاد خوشم نمیاد !

چرا ؟ بچه ها خیلی شادن ... به آدم انرژی می دن

زهرا سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:47 http://zizififi.persianblog.ir

معلمی شما؟؟؟چه باحال..معلومه از اون معلمهای مهربون هم هستی...اخی...منم دوست داشتم معلم باشم اما نشد که بشه

بله
فکر کنم مهربونم ... آخه بچه ها همش بهم می گن شما خیلی مهربونی کاش همه ی معلمامون مثل شما بودن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد