امروز بچه ها امتحان آمار داشتند ... یعنی درسی که من معلمش بودم !!!
دیشب تا ساعت حدودای ۱۰ از طریق وبلاگ باهاشون در ارتباط بودم و سوالاشونو جواب می دادم ... صبح هم ۱ ساعت زودتر رفتم که به سوالاشون جواب بدم ...
امتحان رو نسبتا آسون گرفته بودم ... سطح سوالا متوسط رو به بالا بود اما همشو کار کرده بودم و برای همین براشون آسون بود ...
اونایی که همیشه می لنگن که هیچ اما بقیه می گفتن کلی دعا کردیم به جونتون ... آخرین امتحان هم بود ... حسابی خسته بودن !!!
فردا هم خودم امتحان دارم ... خدا کنه امتحان منم آسون باشه
حالا من موندم و ۵۰ تا برگه که باید تا سه شنبه تحویل بدم و از اونجایی که فردا خودم امتحان دارم امروز کاری با برگه ها ندارم ... فردا که از امتحان بر گردم می رسم خدمتشون ... البته یه نگاه سرسری انداختم ... آخه من خودم از بچه ها بدترم ... میخوام بدونم چند می شن ...
از سه شنبه دوباره مدرسه ها روال عادی پیدا می کنن و تا ساعت ۳ مشغولیم !!!
واقعا دلم برای بچه های مدرسه تنگ شده ... خیلی دوستشون دارم ... شدن جزئی از زندگیم ...
یلدا جون بازم میگم کاش یه دبیر مثل تو داشتیم
خسته نباشی خانم فعال:*
واقعا !!!
می خوای کوچولو شو بیا سر کلاسای من بشین !!!
خسته نباشی خانوم معلم:*
ایشالا که خودتم امتحانت رو عالی بدی و راحت بشیییییییییی و یه دل سیر استراحن کنی:*
مرسی دوست جونم