خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 106

بالاخره امتحانای من تموم شد ... امتحانای بچه ها هم تموم شد ... 

نمره های بچه ها خیلی عالی بود ... 36 تا نمره ی بالای 19 داشتم ... با اونکه سوالا متوسط رو به سخت بودن ... اما خب خوشحالم که نتیجه مثبتی گرفتم ...  

البته این مدرسه ی جدید اصلا آرامش نداره ... همش جنگ و دعوا هست و هر چند وقت یکبار یکی دو نفر می رن و دیگه نمیان ( از همکارا ) چند تا مدیر داره که هر کدوم یه مقداری سهام دارن و دیگه همون قضیه آشپز که دو تا شد پیش میاد !!!  

چهار شنبه که رفتم مدرسه چون یه سری از بچه ها رفته بودند اردوی مسافرتی خارج از تهران ( یزد ) کلاسا تق و لق بود ... و در واقع از صبح فقط بازی کردن بچه ها ...  

پنج شنبه هم از صبح ساعت 6 تا 6 بعد از ظهر سر کار بودم ... توی مدرسه ی قدیمی باید کارنامه می دادیم و من  خوشحال و خندان رفتم مدرسه و در کمال نا باوری دیدم که هنوز هیچ کاری انجام نشده ...  و هیچ کدوم از همکارام هم نیومدن و این یعنی همه ی این کارا منتظر من بودن و من باید تنهای تنها همه رو تموم می کردم ... واقعا دیگه آخراش له و لورده بودم !!!  

ولی عوضش این هفته می شه استراحت کرد !!!  

 

دیروز هم از صبح با یاشار رفتیم بیرون و گشتیم ... هوا هم عالی بود ... خیلی وقت بود با دل راحت بیرون نرفته بودم ... بعد هم رفتیم لاله زار برای خونه ی جدید برادرم یه لوستر کوچولو خریدیم به عنوان هدیه ...  

بعد هم شب رفتیم خونشون ... وقتی وصلش کردیم خیلی قشنگ تر از اونی که دیده بودیم تو مغازه شد !!! اونا هم خداروشکر خیلی  خوششون اومد ... 

نظرات 6 + ارسال نظر
آلما شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 http://almaa.blogsky.com

نانا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 16:53 http://bittersweet.persianblog.ir

خدا رو شکر خسته نباشی عزیزم:*

حامد شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 20:12 http://faleghahve.blogsky.com

سلام/وبلاگ قشنگی داری/اما مختصر و مفید می نویسی/خاطره باید آب و تاب داشته باشه/سعی کن هر پستی که می زاری از ۲۰۰ کلمه کمتر نباشه/
راستی با اجازت لینکت کردم اگر تو هم دوست داشتی من رو لینک کن

بتی پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 http://beti60.blogfa.com

اولین باره که اومدم اینجاومتوجه شدم که معلم هستی.از کار کردن تو مدرسه راضی هستی؟

خیلییییییییییییییییییی!!! عاشق بچه ها و تدریس هستم !!!
اما باید دوست داشته باشی سر و کله زدن با بچه ها رو که بهت خوش بگذره !!!

حمید احمدی پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 14:16 http://dr_ahmadi.mihanblog.com

خوش به حالتون منم دلم مسافرت میخواد ..خیلی خسته شدم

آقای دکتر منم نرفتم سفر ... یه سری از بچه ها رفتن !!!
منم الان مدت هاست در حسرت سفرم !!!

ریمیک جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 23:44

یلدا جونم..
اینقدر عاشقانه از مدرسه حرف می زنی که منم هوس کردم درس بدم ! راستی چه جوری میشه تو مدرسه درس داد؟؟؟؟؟

خب من کار توی مدرسه رو خیلی دوست دارم ...
باید حول و حوش آخرای اسفند تا آخرای فروردین بری مدرسه ها سر بزنی و فرم همکاری پر کنی ... بعد اگر نیاز داشته باشند باهات تماس می گیرن ... اما بهترین راهش اینه که یک آشنا پیدا کنی که بتونه تو رو معرفی کنه ... و این آشنا بهتره که سمتش مدیر یا معاون یا نهایتا مشاور باشه !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد