خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 120

دو سه روز بود هر کاری می کردم نمی تونستم با خواهرم تماس بگیرم ... همش یه خانومی اول به ایتالیایی بعد به انگلیسی می گفت مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد ... ساعت 3 که تعطیل شدم از مدرسه گفتم بزار دوباره بگیرم ... گرفت و صحبت کردیم ... گفتم کجایین چرا چند روز در دسترس نبودی ... گفت موزه ی لوور بودیم ... الان تازه اومدیم بیرون ... با مامانم و بابام هم کوچولو حرف زدم ... از صدای مامانم فهمیدم که خیلی داره بهشون خوش می گذره خدا رو شکر ... خیلی خوشحال بود و گفت که همه چیز خیلی عالیه ... براشون خیلی خوشحالم این در واقع اولین سفر تفریحی خارج از ایران برای مامانم بود ... بابام تا حالا چندین بار سفرهای کاری و یا با دوستانش رفته بود ... اما مامانم فقط سفر زیارتی اونم مکه !!! برای کسی که یه عمری کار کرده و پول در آورده خیلی بد بود که بعد از 57 سال سن هنوز جایی رو ندیده باشه ... خوشحالم که اولین سفر تفریحی اش به یه جای خوبه ... به خاطر همین هم مامانم خیلی شادتر بود و شگفت زده !!!  

خیلی خسته ام ... انگار خستگی توی جونمه ... همه ی فکرم درگیری کار خودم و یاشاره ... در گیر درسامه ...  درگیره پول و وام و ...  

فردا بعد از ظهر مادر بزرگ همسر میاد اینجا و احتمالا پس فردا ما میریم خونه ی برادرم عید دیدنی ... چند بار گفتن که چرا نمیاین ... احتمالا جمعه می ریم  

نظرات 3 + ارسال نظر
بانو چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 17:02 http://heartplays.persianblog.ir/

ایشالله بهشون خوش بگذره... کاش خودت هم می رفتی..

دوست داشتم اما نمی شد دوستم !!!

نانا پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:17 http://bittersweet.persianblog.ir

امیدوارم بهشون خوش بگذره
و خودت هم فکرت آزادتر بشه:*

آزاده پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:43 http://bekasinagoo.persianblog.ir/

امیدوارم همیشه به خوشی و گردش باشن با تن سالم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد