خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 118

خب بالاخره روزای کاری هم شروع شد ... روز اول که من فقط 1 ساعت کلاس داشتم ... اونم ساعت 9:30 شروع می شد با اونحال داشتم از خواب می مردم ... بعدش هم دوست یاشار اومده بود ... با هم کار می کنند ... منم اومدم خونه ناهار درست کردم ... ناهارشونو خوردن و رفتن ... منم خوابیدم ... دقیقا عین خرس 2-3 ساعت خوابیدم ... هنوزم به روال عادی زندگی بر نگشتم ... هیچی هم که درس نخوندم این چند ماه ...  

یه پازل پانوراما یاشار برام عیدی خریده بود که خیلی دوستش داشتم ... سخت بود درست کردنش ... روی میز تحریرم بود که باعث می شد نشه اونجا درس بخونم ... توی این هفته به زور و با خستگی زیاد تمومش کردم ... الانم چسبشو زدم تا خشک بشه و آماده قاب گرفتن بشه !!! و من از شرش خلاص شم و به درسام برسم .  

مامان و بابام و هم شنبه می رن پیش خواهرم میلان ... و بعدش دیگه دو هفته گردش در ایتالیا و فرانسه شروع می شه ... امیدوارم بهشون خیلی خوش بگذره ...

نوروز 91 و خاطراتش

خب خیلی وقته که ننوشتم ... الان مجبورم همه چیز رو خلاصه بنویسم ... 

اول اینکه اون روز رفتم خونه ی خاله ی دوستم یاشار اومد دنبالم و منو برد رسوند ... اول موهامویکمی کوتاه کد و چون پاییناش حسابی طلایی بود گفت هایلایت می کنم ... اما روشن که مجبور نشیم رنگش کنیم ... شروع کرد به کار و من هر آن نگران بودم که دردم بگیره اما عالی بود و می تونم بگم حتی یذره هم دردم نگرفت ... در این بین هم یه همکار دیگه ام هم که قرار بود بیاد اومد ... موهامو رنگ گذاشت و رفت سراغ اون ... بعد هم همون دوستم که این خانوم خاله اش می شد اومد یه سری بهمون زد و چون با همسرش جایی کار داشتن زود رفت ...  

بعد از دو سه ساعت کارم تموم شد ... موهامو شست و ابروهامم رنگ گذاشت ... بعد نوبت به سشوار رسید ... اینقدر موهام عالی شده بود که داشتم از هیجان می مردم ... واقعا عالی شده بود ... همونی که می خواستم ... با سشوارم که عالی تر شده بود ... خیلی هم ازم کم پول گرفت بنده خدا گفت خواهر زاده ام کلی سفارشتون رو کرده !!!   

فردا شبش سالگرد ازدواج برادرم و خانومش بود که رفتیم اونجا و جاتون خالی خیلی خوش گذشت ...  

دو سه روز بعدش هم که خواهرم باید می رفت ، رفتیم خونه ی مامان و بابام . 

بعد از اونم دیگه در گیر و دار خونه تکونی و خریدای عید بودم ، حقوق یاشار رو هم که آخرش تسویه نکردن و کلیش مونده که شاید هرگز ندن ...  

از یه شرکت خیلی خوب هم که یاشار قبلا آزمون داده بود تماس گرفتن که شما در آزمون امتیاز خیلی خوبی گرفتین و بعد از عید برای مراحل بعدی باهاتون تماس می گیریم ، تا ببینیم چی پیش میاد ، چون این شرکت فعلی که تقریبا نصف پول یاشار و فعلا خورده و معلوم نیست بده یا نه ... اما کارشون بدجوری گیره ... دعا کنین وضعیت کاریش درست و حسابی بشه امسال !!! 

توی تعطیلات نوروز هم که بیشتر خوردیم و خوابیدیم ... روز اول فقط مهمونی بودیم ... روز سوم و چهارم و پنجم هم خودمون مهمون داشتیم ... بیشترشو خونه بودیم و گاهی هم می رفتیم بیرون قدم می زدیم و می رفتیم رستوران برای ماهار و شام و خلاصه حسابی بخور و بخواب بود ...  

امروز هم که سیزده بدر بود صبح زود بیدار شدیم و از شب قبلش برادرم و خانومش خونه ی ما بودن ... با مامان و بابام ایستگاه 1 توچال قرار داشتیم ... ما زودتر راه افتادیم که پیاده بریم بالا ... بعدش هم جاتون خالی با تله کابین رفتیم ایستگاه 5 و پر بود از برف اما آفتاب خیلی خوبی هم بود و خیلی سرد نبود ... کلی هم توی برفا سرسره بازی کردیم !!! ناهار هم بابام کباب گرفت و خوردیم و من مثل خرس خوابیدم ... آخه شب قبلش فیلم دیدم و خیلی دیر خوابیدم و صبح زود هم که بیدار شدیم ... منم که خوابالو !!! 

الان نمی دونم چرا دلشوره دارم ... تا الان که تعطیلات بود در واقع از فردا سال 91 شروع می شه ... امیدوارم یکی از سال های خیلی خوب برای همه باشه !!! پر از سلامتی و شادی و پول و آرامش و راحتی و سفرهای عالی  

مامان و بابام هم شنبه آینده می رن ایتالیا پیش خواهرم و حتما یه سری هم به فرانسه می زنن !!!