خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 127

امروز نرفتم دانشگاه ... رفتم جشن مدرسه ... بد نبود !!!

نظرات 2 + ارسال نظر
یک معلم چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 22:06 http://http://jafari58.blogfa.com/

کار خوبی کردید

الی چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 18:16

سلام یلداجون من چندروزیه با این وبت اشنا شدم خیلی با احساس حرف میزنی.عاشق سادگی و صداقت واستقامتت شدم. اینقده حرف برات دارم که نیمیدونم از کجا بگم . منم ی پسری چارسال دوست دارم ولی به خاطر دوری راه خانوادم مخالفت میکنن ما اصفهانیم اونا زنجان. ی مدت قطع ارتباط کردیم  یکسال ولی نه من نه اون طاقت اودیم. تورا خدا راهنماییم کن هر سوالی ازم داری بپرس. مرسی

اگه خیلی همدیگرو دوست دارین و به همه ی مشکلاتش فکر کردین ... خب جلوی خانواده هاتون واستین ... اما این راهی که می رین دیگه برگشت نداره ها ... دو روز دیگه دل همو نزنین پشیمون بشین !!!
خودت باید فکراتو بکنی !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد